2777
2789

امشب با شوهرم دعوام شد ، جدیدا مدااام دارم به بدی هایی که در حقم شده فکر میکنم و میبینم چقدر صبور بودم . امشب با کوچکترین گیری که بهم داد عقده هامو کمی خالی کردم اما در نهایت قلب خودم بیشتر شکست . از اتفاقات امشب بگذریم ، الان داشتم فکر میکردم حتی اولویت مادرمم نیستم ، در واقع نفر اول زندگی کسی نیستم ، نمی‌دونم توقع به جاییه یا نه اما دلم می‌شکنه . یاد شبی افتادم که مادرم کاری باهام کرد که حداقل تا ۱۰ روز آروم و قرار نداشتم و دلم آشوب بود اما خودش در کمال آرامش پی خوشگذرونی خودش بود . می‌دونم نوشته هام بی سر و تهه ، مغزم حسابی شلوغه . خیلی خسته م . نمیدونم اصلا چی خوشحالم می‌تونه بکنه . هیچی

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

الان که نه ،چون من ینفر مهمه برام که اونم خداست ...ولی اره شده ...

من خیلی ازش دور شدم ، اصلا حس میکنم این روزا زندگی نمیکنم ، انگار تمام مدت توی خواب و بیداریم ، دراز میکشم فکر میکنم ، ظرف می‌شورم ، فکر میکنم ، خونه رو مرتب میکنم فکر میکنم ، اوووووف کاش یه کلید داشت مغزم خاموشش میکردم 

کاملا درکت میکنم چون منم الویت مادرم نیستم اونم مادری که فکر میکردم بهترین مادر دنیاس

مادر من از همون اولم همینطوری بود ها ، اما جدیدا بیشتر متوجه این قضیه شدم . تازه بعد ازدواجم هم انگار دیگه عضوی از اون خانواده نیستم ، مثل یه فامیل دور داره باهام رفتار میشه 

یک راهکار که سخت و تلخه اولش اما به شدت شفا بخشاز هیچ کس توی زندگی توقع نداشته به چنان ارامشی میرسی ...

آخه مگه میشه . مثلا همین امروز ، از حدودا ساعتای ۴ سردرد شدید داشتم ، رفتم خودمو مشغول کارای آشپزخونه کردم که کسی زیاد باهام حرف نزنه به شوهرمم گفتم سرم خیلی درد می‌کنه . چپ و راست هی میومد به من دستور میداد . تا همین یه ساعت پیش دم به دقیقه یه چیزی می‌گفت تا آخرشم دعوامون شد ، خب من توقع دارم وقتی میگم حالم خوب نیس درکم کنه نه اینکه خودش یه باری اضافه کنه . 

من یکی که اصلا برا کسی مهم ودوست داشتنی که نبودم هیچ بلکه همه ازم متنفر بودن

منم میخواستم همینو راجبه خودم بگم ، با خودم گفتم من که از دل کسی خبر ندارم شاید ازم اونقدرا هم بدشون نمیاد 🥲(به خودم دلداری دادم😅)

منم الویت اول ک هیچ الویت اخر کسی ام نیستم ..😅چ کنیم سرنوشتمونه کسی ما رو نخواد حتی پدر و مادر یا ه ...

بابا اصلا ما رو نخوان حداقل به حال خودمون رهامون کنن نه اینکه عقده هاشونو سر ما خالی کنن ، به شخصه دیواری کوتاه تر از دیوار من وجود نداره توی خانواده

آخه مگه میشه . مثلا همین امروز ، از حدودا ساعتای ۴ سردرد شدید داشتم ، رفتم خودمو مشغول کارای آشپزخون ...

میگم که سخته مخصوصا که همسر ادم باید همدم ادم باشه ولی خوب اون هم ادمه بعدم کلا مردا زیاد درک نمیکنن ما خانما رو مثل بچه ها میمونن ولی اینکه توقع داشته باشیم الویت اول زندگی همه ادمای دور برمون باشیم اشتباه و اذیت کننده است من خیلی ساله سعی میکنم ادما رو دوست داشته باشم بدون اینکه توقع داشته باشم دوستم داشته باشن اگ وقت کردی فیلم جهان با من برقص رو ببین یه جورایی درمورد این موضوعه

دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز