من ازدواجم سنتی بود همسرم اصلا بلد نبود برخورد با دخترا رو انگار من اولین دخترعمرش بودم روز اولی ک رفت سرکار تاشب اصلاحتی زنگم نزد، از اول منو به اسم صدانمیزد و همیشه میگف خانوم.حتی چت هم بلد نبود بکنه بااینکه تیپ و ظاهرش خوبه و ورزیدس اما من از لحظه عقدم تاهمین الان تاحالا نشده دلم براش بلرزه حتی تا سه ماه به لمس کردنش هیچ حسی نداشتم... نمیدونم بااینکه پسرخوبیه اما گاهی وقتا میگم خوشبحال اونایی ک باعشق ازدواج میکنن من هیچوقت هیجان اولین دیدار،اولین بوس،اولین بغل ،اولین نگاه عاشقانه رو هیچوقت هیچوقت تجربه نکردم...الانم اندازه خانوادم دوسش دارم اما عاشقش نیستم گاهی وقتا میگم نکنه باید میزاشتم یکی بیاد تو زندگیم که عاشق هم بودیم... آخه اینطوری سختیارو بخاطر عشق هم که شده میتونی هضم کنی... خیلی شرایط بود ک میتونستم عشق رو تجربه کنم اما به وجدانم متعهد بودم ک پاک باشم براهمسر آیندم...نمیدونم شاید راهم اشتباه بود و شاید اگر عاشق میشدم اون عشق همسرم میشد.... بیاین بگین نظرشماچیه اونایی ک باعشق ازدواج کردن و اونایی ک سنتی بوده تجربتون چیه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
درمورد مادرشوهرم نگفتم عزیزم کل خانوادانشو گفتم وگرنه به شخصه با کسی مشکلی ندارم فقط فهمیدم خیلی تفا ...
نمیدونم شاید از نظر منطقی این ازدواج درست تر باشه اما احساس آدما چی پس... من روحی دارم که هیچوقت اونطور ک یک دختر نیاز داره به دوست داشته شدن،محبت ندیده.نه اینکه شوهرم دوسم نداشته باشه ،فقط چون بلد نیست دوستداشتنشونشون بده تورفتار و حرفاش
عزیزم اگر بلد نیست خب یادش بده همسر منم بلد نبود ولی الان رفتارش شده عین فیلم هندی ها
خب مشکل اینه مدلش اینطوره یجوری خونسرد و بی خیال قدرت هیجانشم خیلی کم پیش میاد نشون بده برعکس من بشدت پرهیجان و پر سرو صدا به شدت برونگرا...مثلا یکی از علایقم اینه گاهی وقتا یهو بوسم کنه یا بغلم کنه فشارم بده اما اصلا تاحالا پیش نیومده ازین یهویی ها حتی منو تاحالا سورپرایزم نکرده...۳سال عقد بودیم یکبار باهم قراربیرون نزاشتیم