من ی جاری دارم بزرگتر خودمه سال هاست تحت درمانه ولی متاسفانه باردار نمیشه روش های مختلف هم امتحان کرده نتیجه نداده هرچند من زیاد در جریان کارهاش نیستم . خواهرشوهر بزرگم امشب خبر بارداریشو داد ، جاریم یهویی تو جمع بغض کرد رفت اتاق بهش حق میدم ناراحت بشه بعدش سر یک موضوع بیخود با همین خواهرشوهرم بحث کردن (البته مقصر خواهرشوهرم بود بهش گفت به داداشم میگم اینو طلاق بده ی زن دیگه بگیر حسرت بچه به دلت نمونه) دعوا بالا گرفت خواهرشوهرمو هل داد کمرش خورد تو دیوار بعدش افتاد به خون ریزی بردنش بیمارستان متاسفانه بچش سقط شده بود هرچند مقصر خواهرشوهرم بود ولی مطمئنم جاریمو طلاقش میدن و به شدت نگرانشم که قراره چیکار کنن از خانواده همسرم حس خوبی نمیگرفتم با اتفاق امشب دیدم بهشون بدترم شد