شیش ساله با دوس پسرم دوستم خواستگاریمم اومده سر مهر دعوا شد و من ترجیح دادم بیشتر فک کنم به اخلاقاش
اون هیجده سالش بود من پونزده سالم بود ک باهم دوس شدیم کلن وضع مالی پدرش خیلی خوبه ولی پسرش نه شغل داره نه درامد از باباش پول میگیره
خیلی خیلی کنترل گره و این منو اذیت میکنه چون من روحیه مدیریتی دارم
از ی طرفی هی میگ با مشکلات من بساز پدرم پولداره زندگی بسازم برات همه کیف کنن
از ی طرفی چون شغل ندارع و باباشم خسیسه زیاد برام خرج نمیکنه
توی این شیش سال یکبار برام گل نخریده فقط یکبار برام کادو خریده
همیشه ذهنش درگیره و نمیتونه تصمیم بگیره باباش ی سالع بفکر اینه ک براش شغل بزنه نمیتونه کار کنه انگار ی روز میگ مغازه لباس میزنم ی روز میگ لوازم یدکی میزنم
و در نهایت بجای شغل چیزای دیگ از باباش میگیرع
همیشه به من میگ پول ندارم در صورتی ک تو این ی سال و نیم ی دویس شیش ی پژو چهار صد و پنج ی خونه و ی مغازه باباش به نامش کرده ولی دریغ از ی شاخه گل
ی هزاری پول
شما بودین زن همیچین ادمی میشدین ؟؟؟؟؟؟