ایرانی نیست سر پیری بخاطر شرایط مالی خواست برگرده کشورش با خانواده ی ما رفت همه ی کارارو تقریبا انجام داد الان من و خواهرم بخاطر دانشگاهمون که اینجاست نمیتونیم بریم مادرمم میگه من نمیام بچه هام اینجان اونم میگه منم نمیرم خواهرش خیلی وقته منتظر بود چون کارای ( شغل خانواده ) رو خودش مدیریت میکرد گفته که کار مردونه اس منم دیگه خسته شدم بیا دیگه بعد این همه سال داییام هم اینجا با خانواده زنشون مشغولن نمیرن ناراحتم براش
اینجا هم اوضاع مالی خیلی بدی داریم پدر بزرگمم یه سری چیزا رو داد به داییام بقیه رو فروخته ببره الان دیگه نه مغازه داره نه چیزی بیکارم میمونه اگه نره
بنظرتون چطور مادرم رو راضی کنیم بره