دختر خالم ۲۲ ساله و من ۲۴ سالمه
اون شاغل با درآمد حدود ۲۵ میلیون در ماه
من بیکارم با پدر و مادرم زندگی میکنم با یه حقوق بازنشستگی که نصفش هزینه داروهای پدر و مادرمه و کارت حقوق پدرم دست منه و همیشه سعی کردم با نهایت صرفه جویی و خرید از حراجی ها درآمد ناچیز ماهانه مونو طوری مدیریت کنم که هیچوقت دستمون جلوی کسی دراز نباشه
یه روز زنگ زد که یکی میخام برم بندرعباس برای یه پروژه ای و کلی اصرار کرد همراش برم گفتم نمیتونم بیام گفت به خدا همه خرج سفرتو خودم میدم
منم باهاش رفتم بعد فهمیدم سفرش کاری نیست فقط خواسته بره اونجا کفش و لباس و لوازم آرایش بخره واسه اینکه پدرش اجازه بده منو با خودش برده که تنها نباشه
دو روز اول بندرعباس بودیم خیلی خوش گذشت همه هزینه هم با اون بود بعد دیدم هی تکرار میکنه خوش میگذره بهت یا نه؟! گفتم آره خیلی و کلی ازش تشکر کردم از روز سوم رفتیم قشم شب که رسیدیم هتل گفت کارتم سر دست نیست پول اتاقو حساب کن بعد بهت میدم ، موقع شام و صبحانه و نهار و پول اسنپ هم هی بهونه آورد که کارتم جا گذاشتم و ته چمدونه و ... و بازم من همه رو حساب کردم اما موقع خرید همیشه کارتش سر دست بود!
اون میدونست کارت حقوق بازنشستگی پدر مریض و زمینگیرم دستمه و حتی مبلغ مستمری ماهانه ما رو میدونست اما با نهایت بی رحمی بخش زیادی از هزینه سه روز سفر تو قشم رو با کلک و حقه بازی از من کشید
منم به امید اینکه قراره برگردونه همه رو خرج کردم فقط یه تومن موند اونم ده روز مونده به آخر برج
و اونم تا تونست لباس و لوازم آرایش خرید تا واسه پیج اینستاگرامش بتونه عکسای جدید بگیره و پز بده
وقتی برگشتیم چند بار بهش تذکر دادم که به قولش عمل کنه پولو برگردونه
اما هر بار امروز و فردا میکرد و گاهی هم اخم و تخم میکرد و تیکه میانداخت که این همه بهت خوش گذشتاااا
یعنی از پولت بگذر
متأسفانه پدر و مادرش آدمای منطقی و عاقلی نیستن که با اونا مطرح کنم، منم به مرور دیگه چیزی نگفتم اونم کلا پیچوند
لطفاً نگید پولتو پس بگیر چون امکانش نیست حال توضیح هم ندارم ، نهایتش اینه که میان اعصاب مادرمو میریزن بهم فشارش میره بالا دوباره بدبختی و دردسرش برای خودمه
اصلا دیگه برام هم مهم نیست
اگرم بهم برگردونه بازم آروم نمیشم
ده برابرشم برگردونه آروم نمیشم
درد من الان دروغ و نامردیشه
حالم بده از اینکه چطور به خودش اجازه داد اونقدر منو خر فرض کنه اونقدر بی وجدان باشه
دلش واسه مامان بابام نسوخت؟
کسی رو ندارم باهاش درددل کنم اومدم اینجا