واقعا سن ادم که میره بالاو سن مامانو باباشم میره بالا زندگی باهاشون خیلی سخت میشه
من مشکل ساعت خواب و بیداری دارم باهاشون، هر روز ۶ صبح منو بیدار میکنن میگن پاشو توام
یا شبا هی میان میگن جرا نمیخوابی صب میخوای بری سرکار
دوستم با مامان باباش مشکل داره موقع غذا خوردنشون
میگه باباش هی عطسه میکنه موقع غذا خوردن دست نمیگیره جلوش دهنش هرچی بهش میگن و همه جا رو کثیف میکنه
مامانو باباش همش با دهن پر حرف میزنن و غذا از دهنشون میریزه روی فذاها هرچیم بهشپت میگه بابا غذاتونو بهورین با دهن خالی حرف بزنین باز همینکارو میکنن و هر روز نمیتونه غذا بخوره حالش بد میشه
دیرتر میره خونه که اونا غذاشونو خورده باشن یا یه چیزی میگیره سرکار میخوره و میره
یه دوست دیگم از دست مهمونیای خونوادگیشون اعصاب براش نمونده هر روز بعد دو شیفت کار میره خونه میبینه پنج شیش تا مهمون نشستن تو خونشون و باید لباس عپض کنه بیاد بشینه پیش این مسنا و هی لبخند بزنه باهاشونو حرف بزنه
هرچیم مه بابا اخر هفته دعوت کنین باز میره خونه میبینه همسایه و دخترشو نوش نشستن تو خونشون
واقعا خیلی عجیب میشن خونواده ها
با این وضع حقوقا و زندگیا هم نمیشه مستقل شد بدونه ازدواج، چیکار باید بکنیم واقعا
کاش میشد یه سری خونه هایی میساختن سوییت طور برای مجردا فقط با قیمت کم