ای شعر مجسم تو حضور کلماتی
من حافظام ای دوست تو خود شاخ نباتی
من گیجام و مستم در این شادی بیرنگ
در من بدمد شعر پر از شادی و آهنگ
تو شادی نابی حضور شب و رویا
تو طرح حریری، تو لطیفی مثل دیبا
غم بود تمام من و اشعار خرابم
انگار کویر است دل و عشق، سرابم
تا اینکه تو را دیدم و امید درخشید
خورشید درآمد ز پس ابر و تابید
تو تمام یک زنی که میتوان داشتش
تو نهال بودنی که میتوان کاشتش...
علیرضا ابجدیان🌱