2777
2789
عنوان

مادرشوهر فتنه برپا کرده

201 بازدید | 7 پست

سلام بچه ها اول از همه بگم که خونمون کنار خونه ی مادرشوهره و بین حیاط ما و اونا دیواری نیست یعنی خودشون اجازه ندادن که دیوار کنیم .

کلی داستان دارم باهاشون همیشه یعنی حریم شخصی ندارم از دستشون 

مادرشوهرم یکی از خصلت هایی که داره دوس داره از همه چی باخبر باشه هرکی میاد خونه ی من اون خبر داره و انتظار داره همیشه مهمونام که میان به اونم بگم تا بیاد ، منم مهمون بالای ۱۰ نفر که دارم همیشه به اون و پدرشوهر میگم تا بیان ولی گهگداری که مادرم تنها میاد خونمون بهش نمیگم اونم تا ۳ روز بعدش ک تو حیاط موقع بیرون رفتن اگر ببینمش با من سرسنگینه . و اینکه اگه بخوام جایی هم برم اون باخبره که من فلان روز خونه نبودم  اهل جادو و جمبل هم هست متاسفانه ، چون میدونم که واسه خواهرشوهر ک ازدواج کرد سریع رفت یه دعا گرفت براش (این قضیه رو وقتی فهمیدم که یه روز که نامزد بودم خواستیم بریم جایی وسایلم زیاد بود و کیفم پاسپورتی کوچولو بود چون خونه ی بابام هم یه شهر دیگه بود فرصت نشد برم کیفمو عوض کنم خواهرشوهر کیف دوشی بزرگ خودشو بهم قرض داد تا ببرم با خودم ،وقتی داشتم وسایلمو توش میزاشتم یه جیب خیلی کوچولو ته کیف داشت توجهمو جلب کرد بازش که کردم یه کاغذ توش بود با کلی علامتای عجیب و غریب ، با این مضمون که فلانی (اسم خواهرشوهر) خوشبخت شود شوهرش دوستش داشته باشد ، من تا اینو دیدم گرخیدم از ترس سریع کاغذو بستم گذاشتم سرجاش کیفم پس دادم بهش ، خلاصه که سرتونو درد نیارم 
بچه ها من چندتایی گل تو خونه داشتم که مدتی بود دیگه سرحال نبودن یه سری از گلا رو یکی دوماه پیش بردم گذاشتم رو تراس و از اونجایی که تراس کوچیکی دارم و همشون جا نمیشد گل سانسوریا و یوکا رو شوهرم برد تو حیاط گذاشت انصافا هم سرحال شدن تو این دو ماه ، چند روز پیش که داشتم از بیرون میومدم چشمم به گلا افتاد باخودم گفتم ببرمشون بالا تا یکی بهشون نظر پیدا نکرد ولی فراموش کردم.

خلاصه دیروز خواستم صبح برم خونه ی مادرم شوهرم که اومد دنبالم تا منو ببره وقتی از پله ها رفتم پایین دیدم مادرشوهرم کنار گلام وایساده و به شوهرم گفت من این گل سانسورسا رو بگیرم شوهر خنگ منم گفت بگیر ببر ، حالا یه گلدون بزرگ تقریبا ۲۰ تا شاخه سانسوریا ، بچه ها من اون لحظه کفری شدم چون میتونست بگه  از زنم بپرس این گل مال اونه ولی فقط گفت ببر 

منم اون لحظه با خنده گفتم مامان این گل مال منه باید از من بپرسی نه از شوهرم و حرف دیگه ای که گفتم اینکه چرا هرچی تو حیاط میزاریم شما برمیدارین ؟مادرشوهر گفت ناراحت شدی من نمیگیرم ، دیدم شوهر با حرص داره بهم نگاه میکنه برگشت گف اشکال نداره من برات میخرم دوباره ، از اونجایی که قولاش قول نیست و یک ساله قراره برام خاک بخره تا گلامو عوض کنم تو راه خونه ی مامانم دعوامون شد ، اخه اونسری هم یه بسته زغال که اصلا هم ارزشی نداره برام ولی از کارشون حرصم میگیره ، ذغال رو شوهرم از صندوق ماشین گذاشت تو حیاط ، مادرشوهر برداشت برد خونه ی دخترش چون شام مارو دعوت کرده بود و قرار بود کباب بده خواهرشوهر به مادرشوهر گفت ذغال دارین مادرشوهرم گفت اره یکی تو حیاطمون هست 😐

با شوهرم بحثم شد گفتم چرا من نباید یه حریم شخصی داشته باشم اونم بهم گفت تو با مادرم بد حرف زدی لحنت بد بود دیشب هم دیگه نیومد دنبالم هرچی هم زنگ زدم منو گذاشت تو بلاک ، انقد بچه ننه فک نمیکردم باشه ، امروز بعد ناهار داداشم منو آورد خونم تا اومدم تو حیاط دیدم گلدونمو رو پله ی مادرشوهره احتمالا ببزه بالا تو اتاقش با حرص به گلم نگاه کردم و اومدم بالا با شوهرمم حرف نزدم دلم میخواد انقد بزنمش برم گلمم بگیرم هوف لعنت به همشون

حال همه‌ی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند با اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

سخته و مطمئن باش تا روز مرگ مادرشوهرت همین وضعه چون پسرش پشتشه

پس سعی کن خودتو یه جوری با شرایط وفق بدی که اذیت نشی بزن به بی خیالی

 از یه سنی به بعد آدم دیگه وقت نداره بشینه گریه کنه مجبوره همراه اشک ریختن رانندگی کنه غذا بخوره ظرف بشوره یا به بقیه کارای عقب‌ مونده برسه 👋 هیچ کسی به خاطر دیر ازدواج کردن نمرده، اما خیلی‌ها به خاطر این که آدم اشتباهی رو انتخاب کردن، از بین رفتن.از دست دادن قطار خیلی بهتره از اینه که خودت رو زیر چرخ‌های زندگی مشترک بندازی.

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

مادرشوهرت فتنه به پا نکرده  عزیز

رفتار شماست که فتنه به پا کرده 

یه گل چه ارزشی داشت آخه ؟!

اونم گلی که گذاشتی حیاط 

شوهرت راست گفته لحن شما بد بوده 

چرا وسایلت پخش و پلاست وسط حیاط که اونم برداره 


دوراهی بین مـَـعرفت و مـَــنفعت ، تنها جاییه که ذات آدما مشخص میشه

عزیزم وقتی آدم خونه اش بغل خونه‌ی مادر شوهر باشه باید توقع این اتفاقاتم داشته باشه ؛ من خودم تازه عروس بودم با این که شرط گذاشته بودیم سفره ی منو مادر شوهرم جدا باشه بازم تو همه چیو زندگیم دخالت میکرد ؛ طبقه ی سوم من بودم ؛ طبقه ی دوم جاریم ؛ طبقه ی اول مادرشوهرم.. یعنی شوهر من یه کیلو گوجه میخواست برا خونه بخره برا ۳ طبقه میخرید هم برا مادرش هم برا برادرش هم برا واحد ما ؛ یا روزی ۳ بار مادرشوهرم می اومد واحدم از حموم گرفته تا یخچالم همه جارو ریز ب ریز‌ نگاه می‌کرد دستور میداد اینجارو پاک کن اونجارو پاک کن کفشای پسرمون با دستمال نم دار پاک کن ؛ دیوار هارو پاک کن ؛ دره خونه رو پاک کن ؛ زیر یخچال زیر اجاق گاز رو پاک کن ؛ خودشم دست ب کمر بالاسرم وای می‌ایستاد.. از یه طرفم واحد من آیفون نداشت شوهره اوسکلومم با ۲۷ سال سن یه کلید نداشت واسه خودش ۲ شبم از بیرون برمی‌گشت باید زنگ واحد مادرشو میزد مادرش درو وا کنه تا گفتم کلید برا خودت بگیر کپی کن مگ بچه ای بهش برخورد!! یه روزم باردار بودم زنگ در مادرشوهرمو زدم گفتم سلام مامان خوبی؟ 

( کیارش اینجاس ) اسم شوهرم ؛ برگشت داد و هوار را انداخت زنگ بزنین ب پلیس ببینین دختره پسرمو چیکار کرده سراغشو از من میگیره  تا اینو گفت بهم برخورد گریه ام گرفت خواهرمم برگشت گفت همین کارارو کردین دختراتون ترشیده کسی حاضر نیست بگیرتشون از اون طرفم برادرشوهرم یواشکی زنگ زد ب شوهرم گوشیو باز گذاشت ک صدای دعوا رو بشنوه و فک کنه ما رفتیم برا شروع دعوا!!!! شوهرم اومد منو مادرمو و برادرمو کتک زد و بعدش دیگ طلاق گرفتم دیدم شدنی نیست

مادرشوهرت فتنه به پا نکرده عزیزرفتار شماست که فتنه به پا کرده یه گل چه ارزشی داشت آخه ؟!اونم گلی که ...

بحث گل نیست بحث حریم شخصیه وگرنه میتونست به جای گل یه چیز دیگه باشه تو حیاط من گل رو گذاشتم تو حیاط خونم تا سرحال بشه و دوباره ببرمش تو فضای خونه 

حتی اگه وسایلم پخش حیاط باشه هم نباید بدون اجازه من دست بزنه بهش 

شما خودت بدون اجازه وسایل دیگران رو صاحب میشی احتمالا که این طرز فکرو داری 

حال همه‌ی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند با اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!
عزیزم وقتی آدم خونه اش بغل خونه‌ی مادر شوهر باشه باید توقع این اتفاقاتم داشته باشه ؛ من خودم تازه عر ...


چقدر بد عزیزم امیدوارم بهترینا سر راهت قرار بگیره 

باور کن مادرشوهرت جواب کاراشو میگیره خدا نگذره از آدمهایی که وجدان ندارن و دل یه تازه عروس رو خون میکنن 

منم کلی زخم خوردم از مادرشوهر و خواهرشوهر ، اون وقتی که عقد کردیم خواهرشوهر یک سال قبل عقدم طلاق گرفته بود مادرشوهر دهن منو سرویس کرد که جلو خواهره با شوهرت گرم نگیر چون دل دختر عفریتش میشکنه 😐حالا دخترش ۱۰ سال شوهرداری کرده بود .اگه شوهرم باهام شوخی میکرد یا لپمو میکشید و بوسم میکرد مادر و دختر ناراحت میشدن میخواستیم دوتایی بیرون بریم باید خواهره هم میومد وگرنه مادره برامون داستان درست میکرد ، سر لباس عروسیم دهن منو سرویس کردن میگفتن اونجایی لباس میگیری ک ما بگیم یا اونجایی آرایشگاه میری که ما بگیم موقع خرید لباس پا به پای من و شوهرم اومدن تو همه چی نظر میدادن ، رسم ۳ تا کالا داشتیم ولی برام نخریدن ، سر خرید طلای عروسی منو نبردن که انتخاب کنم خودشون رفتن یه سرویس تحفه ی زشت رو برام گرفتن مادر ساده ی من نذاشت حرف بزنم بگم از این طلا خوشم نمیاد تا عقد نکردم عوض کنم هی گفت طلا بخت نمیشه ، منه خر هم هیچی نگفتم 

ولی خدا خوب جوابشو داد دخترش ازدواج کرد دوباره ، یه شوهر آس و پاس که حتی تو مهریه ی زن اولش مونده بود هنوز که هنوزه مامور میاد دم خونه ی پدرشوهر من بخاطر مهریه ی زن اول شوهر خواهرشوهرم، ۳ تا کالا براش رسم گذاشتن هیچی نخریدن ، پدرشوهرش حتی آدم حسابشون نمیکنه با اینکه کلی مال و منال داره چوب خدا صدا نداره دیرگیر هست و سخت گیر 

حال همه‌ی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند با اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!
بحث گل نیست بحث حریم شخصیه وگرنه میتونست به جای گل یه چیز دیگه باشه تو حیاط من گل رو گذاشتم تو حیاط ...

عزیزذلم ، خودت گفتی بدون اجازه برنداشته 

و از همسرت پرسیده ، اون خونه برای شما و همسرته 

ایپ کار شما یعنی اینکه همسرم هیچکاره ست و اختیارات دست منه! 

همسرت از این بابت ناراحت شده عزیز


میخواستی گل رو به مادر خودت هم‌بدی ، میگفتی صب کن از همسرم اجازه بگیرم ؟



دوراهی بین مـَـعرفت و مـَــنفعت ، تنها جاییه که ذات آدما مشخص میشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز