ببین عزیزم همین خودشیرینی های بیجای زن داییم و خبر رسانی هاش باعث شد عروس ما از خودش در بیاد
عروس مون چند بار پشت سر همین زن داییم حرف زده و میخواسته قطع رابطه کنه باهاشون
اما الان که با مارفت و آمد نداره چسبیده به زن داییم تا از طریق اون باخبر بشه از احوالات زندگی ما
مادر من خواهر شوهر خیلی خوبی بوده براش
وقتی یه عروس به مادر شوهر بیحرمتی کنه
اون خانم با رفت و آمد باعث میشه فکر کنه کارش درست بوده و دل زن داییم رو خنک کرده
در خوب بودن مادرم همین بس که خواهر زن داییم که ایشان هم زن دایی بزرگم هست سکته مغزی کرده بود و نصف بدنش فلج شد
مادر من با وجود شصت سال سن و جراحی قلب باز و جراحی نخاع که داشته ولی
هرروز میرفت خونه زن داییم و ازش پرستاری میکرد تا شش ماه
حتی لگن براش میذاشته
کدام خواهر شوهر اینجوری به زن داداش میرسه