اما به محض اینکه آزاد بشه دوباره خونمون بره تو شهر گند میزنه بدهی بالا میاره میره سمت مواد سمت خیانت
البته خودش هیچوقت زیربار نرفته که مواد مصرف میکرده یا میکنه.اما خب همممممممه میگن مصرف میکنه
اما خیلی حرفه ایه خیلی حرفه ای دروغ میگه حتی سر قاضی هم شیره میماله
بعضی وقتا دلم براش میسوزه
بعضی وقتا دلم واسه خودم میسوزه
خودمم نمیدونم چی میخوام
نمیدونم چیکار کنم خوشحال میشم.زمان هایی هم.که میخواستم طلاق بگیرم خوشحال نبودم.خیلی حس بدیه.نمیدونم باید چیکار کنم.از آیندم میترسم.میترسم طلاق بگیرم اشتباه باشه
میترسم بمونم ۱۰سال دیگه وقتی جوونیم از دست رفت مجبور بشم.جدا بشم
ببین بستگی ب فرهنگ خودتون داره تو بعصی فرهنگ ها طلاق اونهمه بدنیس،اما بعصی از فرهنگ ها کسی ک طلاق میگیره دیگه هیچ شانس ازدواجی براش پیش نمیاد،اگه فرهنگتون از نوع اوله بنظرم حتماااا طلاق بگیر سنی نداری بابا بچه ای هنوز تازه چندسالم صبرکنی برا ازدواج باز دیرنشده
از لحاظ ازدواج مشکلی ندارم.مطمعننننم طلاق بگیرم یکسالم نمیشه بهترین ازدواجم میتونم بکنم.من همه خاستگارام دکتر مهندس بودن.چن تاشونم حتی از وضع زندگیم خبر دارن.همین الانم جدا بشم از خداشونه.اگ ازدواج دوم بخوام بکنم بچم یا باید زیر دست نامادری باشه یا نا پدری.نمیتونم در حق بچم ظلم.کنم
نمیخوام از خودم تعریف کنم اما از زیبایی هیچی کم ندارم.تا حالا یکبار به یه مرد دیگه نگاهم نکردم.خیلی در حق شوهرم لطف کردم.اما قدرمو نمیدونه
من اگ دخترم نباشه بهترین زندگی هم داشته باشم خوشبخت نیستم.یکساعت نباشه دنیا رو سرم خرابه.یه ذره ناراحت بشه دلم میخواد بمیرم.اگ مادرباشین میفهمین من چی میگم.حاضرم.خودم بمیرم اما بچم اذیت نشه.بچم خیلی بهم وابسته اس.مطمعنم اینا برا فشار آوردن به من بچمو اذیت میکنن
ای کاش بچم نبود
راحت تصمیم میگرفتم
بزرگترین عذاب الانم اینه که ماهی یکبار اونم یه روز بیشتر نمیزارن برم خونه پدرم.عزا و عروسیای فامیل که دیگه هیچکدومشون من حضور ندارم
واسه داییم نامزد کردن نذاشتن من تو بله برونش برم
واسه جشن نامزدی خواهرم نمیزاشتن برم بابام اومد کلی التماسشون.کرد خودشو کوچیک کرد تا گذاشتن برم.شوهرم.که هیچ جا نیست خودش.تنهایی هم به زور میرم
كي نميزاره بري؟ خودش يا خانوادش؟ اينا ديگه چه جور ادمايين
وكالته طلاق و حضانته بچتو محضري كردي ؟يا همون يه برگه فقط گرفتي كه ازتم گرفتنش
من واقعا نمیفهممت یعنی چی یکسال نشده ازدواج میکنم اصلا ب آینده دخترت فکر میکنی میدونی چ ضربه ای میخوره اگه واقعا نمیتونی تحمل کنی طلاق بگیر ولی ازدواج مجدد شرایط خاص خودش رو داره با این توهمات ب جایی نمیرسی همینایی ک میگن می خوانت بعد طلاق بچه رو بهونه میکنن
میدونی از چی حرص میخورم از اینکه اینقدر ساده باشیم ک دوباره بدون فکر تصمیم ب ازدواج بگیریم اونم صرف اینکه خواستگار زیاد دارم کسایی رو میشناسم ک با این توهمات و حرفا ازدواج کردن مشکلات دو برابر شده من ک نمیگم تحمل کنه ولی خوب دلیلی ک داره زیاد خوب نیست
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
