یه تحلیل کوچولو بریم
مینا یه زن ک تازه جدا شده
یک دنبال کاره و خونه
از طریق اگهی با کامران اشنا میشه
نمیخواد بره تو رابطه
اماااااااا محبتای کامران اونو وابسته میکنه و قبول میکنه رابطه رو
دوم وابستگی زیاد باعث میشه دیگه دنبال کار نره
قرص بخوره
بی انگیزه بشه
گوش ب زنگ و تک بعدی
خب چیزی ک حداقل ب خیلیا و اول از همه به خودم گفتم
وقتی تازه جدا شدید دنبال وارد رابطه شدن نشین
چرا؟
چون افراط و تفریط توش زیاده
شما خواهان محبت هستین
و یه نقطه رو تبدیل ب پاراگراف میکنید
مینا خیلی دیر ب خودش اومد
اما بالاخره تونست خودشو جمع کنه
ما اصلا نمیخوایم بگیم دلیل کامران چی بود
اما از همون اول خیلی سر خط داد دست مینا
مث عدم استفاده از اسانسور
عدم پاسخگویی
عدم حمایت مالی
عدم حمایت عاطفی
و در اخر غیب شدن های یهویی و پیدا شدن های یهویی
همه ی ما و یا حداقل خود من
توی بخشی از زندگیم مثل مینا بودم
اما دیگه وابسته شدن و زیاده عاطفی بودن رو از زندگیم حذف کردم
مینا میتونست ب عنوان یک زن بالغ بهتر و عاقلانه تر رفتار کنه
پس شاید،باید نقش رو به یه خانم کم سن تر میدادن
تا نقش قابل باور باشه
هر چنددددد
گاهی بزرگترها یه کارایی میکنن
ک ادم انگشت ب دهن می مونه