من همیشه خوراکی دخترم رو از داخل منزل بهش میدم و تا بحال پیش نیومده که وسط روز برم و بهش چیزی بدم
۱ روز که مریض شده بودم و ۶ صبح رفته بودم درمانگاه شبانه روزی سرم بزنم دخترم با پدرش رفت مدرسه و فکر کردن من خوراکی تو کیف دخترم گذاشتم
شوهرم زنگ بهم زد بهش گفتم عیب نداره من از درمانگاه میخوام برم خونه براش میخرم میبرم و بردم
از غذا دخترمم دفتر مشقش رو یادش رفت بزاره تو کیفش(خدا هیچ خونه ای رو بی مادر نکنه)
یه ابمیوه و کیک و یک چوب شور بردم.
بخاطر اینکه دخترم دفتر مشقش رو یادش رفته
خدا میدونه برای اولین بار طی این ۳ سال که تو اون مدرسست.
معلم ناظم رو اورده بالا سرش
و ناظم گفته مامانت میتونه کیلو کیلو خوراکی بیاره برات نمیتونه دفتر مشقت رو بزاره تو کیفت😐😐😐
پیش ۳۰ تا دانش اموز
به نظرتون برم بهش چی بگم