بایه روز یه نفر ک خانوم بودداشتیم باهم حرف میزدیم
گفت من با کسی ک دوسش دارم ازدواج کردم خیلی میگفت فقط برای اون ذوق دارم ارایش کنم دوس دارم وقتی با اون میرم بیرون ب خودم برسم کلا فقط برای اون ذوق دارم میگفت وقتی بچه دار شدم ازش انگار همه دنیا مال من بوده
میگفت حسرت کسی دیگه رو از گذشته ندارم و همینا باعث شده خوشبخت باشم
اون لحظه با همه وجودم بهش حسادت کردم هرچند ک برای بهضیامون صلاح ابن بوده ک با عشقمون نباشیم