2777
2789
عنوان

حق با کیه(البته ک با منه)

435 بازدید | 32 پست

همکار همسرم خانمش قهر کرده رفته میخواد طلاق بگیره ی پسر بچه کوچیکم دارن ۳ ۴ سالشه 

دلیلشم اینه شوهرم خیلی کار میکنه برام وقت نمیزاره و از روزی ک رفته ی خبر حتی از بچش نگرفته

بعد اینا همسایمونم هستن و از همسرم خواهش کرده بود ی روز بچه بمونه خونه ما این یروز شد ۲روز شد ۳ روز شد ی هفته و بیشتر و بیشتر الان چند هفتس

ولی تکلیفشون مشخص نمیشه 

بچه هم سروصدا و شلوغ خب طبق معمول بچس دیگه بدو بدو میکنه سروصدا میکنه 

من خودم بچه ندارم قصد بچه دار شدنم ندارم چون فعلا امادگی و اعصاب نگهداری از ی بچرو ندارم 

هستین بقیشو بنویسم زود زود میزارم نمیخوام بلند شه متن


چرا قبول کردین؟

چه پدر مادری ان که سراغ بچه رو نمیگیرن ولی از شما که غریبه اید انتظار مراقبت دارن 

خدا به کیا بچه میدی🤦🏻‍♀️

اما عزیز من...فراموش نکن، تو مقدسی! به خاطر لمس تمام بدی هایی که از تو، آدم بدی نساخت  : )

امروز واقعا خسته شدم از دست این بچه نه میخوابه ن غذا میخوره همش بدو بدو تو حیاط هوا هم سرده غذاشو میریزه اینور اونور کثیف میکنه خونمو نمیتونم راحت بگیرم بخوابم همش داد میزنه(خودم نگهش نمیدارم البته)ولی واقعا اعصابم خورد میشه تا کی این اوضاع ادامه داره

باباشم میبینه ما نمیخوایم نگه داریم بچشو بازم ب روی خودش نمیاره

من روی حرفم با مادرشه اخه زن گمشو بیا ببین بچت کجاس چی میکنه ب تو هم میگن مادر 

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

من هیچوقت مسئولیت ماشین و بچه رو قبول نمیکنم اگه اتفاقی بیفته ممکنه جبران ناپذیر باشه

اما عزیز من...فراموش نکن، تو مقدسی! به خاطر لمس تمام بدی هایی که از تو، آدم بدی نساخت  : )


امروز ب همسرم گفتم من دیگه نمیخوام این بچه بیاد خونمون اعصابم دیگه ضعیف شده کم کم حس میکنم کنترلمو از دست میدم خشممو خالی میکنم رو بچه(مشکل کنترل خشم دارم و خیلی تنده خشمم دست خودم نیست نمیتونم کنترلش کنم تنها راهش اینه قبلش بگم و هشدار بدم تا پناه بگیرن وگرنه اون لحظه ک خون جلو چشممو گرفت دیگه من من نیستم شیطان رجیمم)

بعد همسرم گفت روم نمیشه اونم انگار زنش خیانت میکنه بیچاره زندگیش رو هوا هست کسیو نداره پیش کی بزاره گفتم مهد کودک گفت اخه از صبح تا شب کدوم مهدکودکی بزاره(تاکید میکنم صبححححححح تا شببببببببب)


خلاصه من گفتم پس چی کنیم من میگم دیگه تحمل ندارما بدون بعد جروبحث کردیم گفتم از وقتی اومدم خونت روزگارم سیاهه جنگ اعصاب دارم چ وضعشه تو باید ارامش روانی منو تعمین کنی ن در شرایطی قرارم بدی ک هر روز جنگ روانی داشته باشم اگر دوسم داری درست حسابی دوسم داشته باش و گفتم و گفتممممم خیلی غر زدم فلان اونم از صبح سرکار بود چند روزه خیلی مشغول کاره و خستس برگشت گفت ول کن باشه بعد من گفتم ن تو دوسم نداری ک سر این بچه باهام بحث میکنی گفت اوکی ندارم 

چه کنم بعد این حرفش(مطمعنم دوسم داره ولی تا حالا همچین حرفی نزده بود خیلی دلم شکست)

چرا قبول کردین؟چه پدر مادری ان که سراغ بچه رو نمیگیرن ولی از شما که غریبه اید انتظار مراقبت دارن خدا ...

عقل نداریم عقل 

میگه بچرو خانمت نگه نمیداره ک(خونه ما میمونه بچه ولی من نکعش نمیدارم یکی دیگه نگهش میداره ولی سروصداش اذیتم میکنه مدام وسایلم یا میشکنه یا خراب میشه یا کثیف میشه

وااااا اصلا هیچیش مهم ننیس 

نمیگی میخوره زمین یچیزیش بشه بدبختیش برای شماست 

همسایه ما همش بچه شو میفرستاد خونه اون یکی همسایه یبار اونجابازی میکرده خورده زمین مداد رفت تو چشمش ی چشمشو از دست داد، ازون خانواده دیه گرفتن 

جاری من همش بچشو اویزون ما میکرد ببریمش موتور سواری دوسه بار بردیمش دفعه چارم شوهرم داشت میرفت دنبالش گفتم نمیگی بخوریم زمین موتور خطرناکه بدبختیش بعد برای ماست؟ اینو ک گفتم دیگه هیچوقت هیچوقت سوارش نکرد

من هیچوقت مسئولیت ماشین و بچه رو قبول نمیکنم اگه اتفاقی بیفته ممکنه جبران ناپذیر باشه

بفرما دقیقا اینم ی دلیل دیگه 

تازه همسرم میدونه من عصبی بشم ب این بچه هم رحم نمیکنم اون لحظه خوب میدونه من نمیتونم خودمو کنترل کنما 

منبع تنهایی مسیولیت بچه های خودمو به عهده نمیگیرم، حالا فک کن بچه ی مردم دور از تصوراتمه

من مسئولیت خودمو نمیتونم گردنم بگیرم والا 

نگرانیم بیشتر از اینه ک واقعا حس میکنم یذره دیگه فقط یذره دیگه این شرایط ادامه پیدا کنه من در برخوردم با این بچه بیگناه خشونت ب خرج میدم 

من مسئولیت خودمو نمیتونم گردنم بگیرم والا نگرانیم بیشتر از اینه ک واقعا حس میکنم یذره دیگه فقط یذره ...

چقد دلم سوخت براش خودت پدرمادر و خونه داشته باشی ولی حیرون و سیلون خونه مردم باشی آسایش یکی دیگه هم سلب بشه یخدا بذارن پرورشگاه وضعیتش بهتره

خلاصه من گفتم پس چی کنیم من میگم دیگه تحمل ندارما بدون بعد جروبحث کردیم گفتم از وقتی اومدم خونت روزگ ...

ببین خودت داری میکی سرکاره و مشغول و خسته اس

بعد بیاد خونه هم جر و بحث باشه خب ممکنه سر خستگی یه چیزایی بگه ولی دلیل نمیشه حقیقت داشته باشن


من مسئولیت خودمو نمیتونم گردنم بگیرم والا نگرانیم بیشتر از اینه ک واقعا حس میکنم یذره دیگه فقط یذره ...

خیلی خانومید که مسئولیت به این بزرگی قبول کردید

بچه که گناهی نداره، با شوهرررت به صورت جدی صحبت کن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792