2777
2789
عنوان

تو رو خدا بیاین کمکم کنین

55 بازدید | 6 پست

سلام دوستان من نزدیک شیش ساله عقد هستم و نامزدم بهم محل نمیده پسر خالمم هست من کلا مخالف ازدواج بودم ولی اطرافیان هی گفتن ازدواج کن مامانم گفت پسر خالته آشناس بگیرش و فلان تا آخر راضی شدم و ازدواج کردیم تو این چند سال خونمو تو شیشه کرده کلا آدم کم حرفیه با خانوادم ک اصلا حرف نمیزنه با منم بزور فقط بیرون میریم اگه من حرف بزنم اونم بزور جواب میده هیچوقت زنگ نمیزنه حالمو بپرسه یکماه من عمل جراحی داشتم نیومد حالمو بپرسه فقط سه بار زنگ زد حالمو پرسید بهونه کرد مریضی اذیت میشی خونمون میاد فقط سرش تو گوشیه حتی عمل کرده بودم اواخر ک داشتم بهتر میشدم اومد به حساب خونمون پنجشنبه جمعه ها قرار گذاشتیم هر هفته پنجشنبه جمعه ها بیاد اومد دیدنم با همون زخم عمل خودمو با بدبختی کشوندم سمتش حالشو بپرسم ولی بازم سرش تو گوشی بود یه مدت کرونا داشتم داشتم میمردم از درد نیومد حالمو بپرسه بازم فقط یبار زنگ زد فقط پنجشنبه جمعه ها برا رابطه جنسی میاد وقتی از درد میمردم بازم رابطه جنسی شو بیخیال نشد بابابزرگم مرده بود سومش بود رابطه برقرار کرد بابام یکماه مریض بیمارستان بود نیومد حالشو بپرسه زنگ میزنم بهش حال هیچکس خانواده رو نمیپرسه حال خودمم بزور هیچوقت کلمات عاشقانه بکار نمیبره تشکر کردن بلد نیست احترام یاد نداره نمیدونم طلاق بگیرم یا نه خیلی بیشتر از اینا هست در موردش این فقط سه درصد از ۱۰۰ درصده

۶ ساله عقدی😳😳

 دعوا دوست داری؟اما من گزینه مناسبی نیستم چون بحثو ادامه نمیدم در شان من نیست عزیزم 💋 زحمت بکش برو جای دیگه شمشیر بکش 😁شهریارا  چه بجا زد فلکت سنگ محک تا تو باشی که طلا خرج مُطلا نکنی ، کاربر خانم 💕 ،اگه غلط املایی داشتم بهم بگو درستشو با سپاس 😁 

۶ ساله عقدی😳😳

آره چون پول نداشت وسیله جور کنه هیچی نداشت من با هیچیش ساختم حتی چادر و گل و شیرینی نیاوردن واسم حلقه نامزدیمو داداشش واسم خرید با پول خودش اونم اینقد نازک بود دوبار شکست  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

آره چون پول نداشت وسیله جور کنه هیچی نداشت من با هیچیش ساختم حتی چادر و گل و شیرینی نیاوردن واسم حلق ...

بزار یه داستان برات تعریف کنم اینجوری جوابتو میفهمی از توش 

یه روز یه پسر و دختر از دو تا ده مختلف عاشق هم میشن وسط این دو تا ده یه رودخونه کم عمق بوده ولی آب قدرت و شدت زیادی داشته جوری که اگه چوب دستی نداشتی و بارت سنگین نبود آب تو رو با خودش میبرد 

خلاصه پسره میره خواستگاری معشوقه اش ،پدر دختر همه چیزو سبک میگیره میگه مهریه نمیخوام طلا نمیخوام جهازم تکمیل میدم عروسی هم نمیخواد بگیری دخترم پسرتو دوست داره و همین برام کافیه ببریدش ده خودتون منم با عاقد پشت سر شما میام تا عقدو بخونن ،وقتی از جوی آب رد میشدن بارون شدیدی میگیره و شدت آب بیشتر میشه  پدر داماد داد میزنه مراقب باشید پای اسبا نشکنه مراقب باشید وسیله ها تو آب نیافته مواظب داماد باشید پدر عروس که این حرف رو میشنوه داغ میکنه دست دخترو میگیره برمیگردن به پسر و پدرش میگه همه چیز برات مهم بود حتی آفتابه و لگن ولی یبار نگفتی مراقب عروس باشن چرا چون پولی خرجش نکردی  چون بهایی بابتش ندادی که نگرانش باشی. 

حالا داستان شمام همینه مراعات کردن خوبه ولی به اندازه اش بیش از حد که بشه داستانت میشه مثل عروس قصه امون . اگه نامزدت کاری برات نمیکنه و احترام و محبت نداره بخاطر کوتاه اومدن های خودته 

 دعوا دوست داری؟اما من گزینه مناسبی نیستم چون بحثو ادامه نمیدم در شان من نیست عزیزم 💋 زحمت بکش برو جای دیگه شمشیر بکش 😁شهریارا  چه بجا زد فلکت سنگ محک تا تو باشی که طلا خرج مُطلا نکنی ، کاربر خانم 💕 ،اگه غلط املایی داشتم بهم بگو درستشو با سپاس 😁 

بزار یه داستان برات تعریف کنم اینجوری جوابتو میفهمی از توش یه روز یه پسر و دختر از دو تا ده مختلف عا ...

بخدا تو این چند سال روزی نبوده خودمو نفرین نکنم همش آرزوی مرگ دارم همش به فکر فرار خودکشیم بخاطر پدر مادرم تحمل می‌کنم حتی ازدواج کردم بخاطر خوشحالیشون الان حس میکنم از هر زوج بدبختی بدبخت ترم فقط حس عروسک جنسیو دارم براش.اینقدر ازش متنفرم که تو دنیا از هیچکس اندازه این متنفر نیستم حالمو بهم میزنه وقتی میخواد بیاد خونمون یکسره با خودم حرف میزنم عصبی میشم خانوادمم با کارام حرص میخورن میگن طلاق بگیر میگم این سرنوشتمه حتما بعدی هم مثل همین میشه چون پیشونی رو نمیشه پاک کرد.میگن خب ازدواج نکن دیگه ولی حرف مردم لعن و نفرینای این خانواده ک پسرمو خونه خراب کردی.از یه طرفم میگم این اهل دود و سیگار و زنباز نیست هیز نیست خیالم راحته مردای دیگه نمیشه اعتماد کرد.الان واقعا موندم چیکار کنم مشاوره هم برم تنفری ک تو دلم نسبت بهش دارم از بین نمیره 

بخدا تو این چند سال روزی نبوده خودمو نفرین نکنم همش آرزوی مرگ دارم همش به فکر فرار خودکشیم بخاطر پدر ...

بنظر من جدا نشو چون به قول خودت پیشونی نوشتت همینه بخدا پسرای امروزی اهل همه کثافت کاری هستن اگه شوهرت سالمه ولش نکن مردای ایرانی هم اکثرا بی احساس هستن فقط فکر نکن شوهر تو همینه حالا یکی بیشتر یکی کمتر ، فقط دیگه از خواسته هات تا جایی که امکانشو داره کوتاه نیا مثلا اگه ده میلیون پول داشت حداقل دو تومنشو خرج خودت کن  اینجوری دیگه خشم و نفرت تو دلت جمع نمیشه هر جوری هم هست جمعو جور کن برو سر خونه زندگی خودت این فاصله بیش از حدی که بین شما هست خودش باعث سردی میشه 

 دعوا دوست داری؟اما من گزینه مناسبی نیستم چون بحثو ادامه نمیدم در شان من نیست عزیزم 💋 زحمت بکش برو جای دیگه شمشیر بکش 😁شهریارا  چه بجا زد فلکت سنگ محک تا تو باشی که طلا خرج مُطلا نکنی ، کاربر خانم 💕 ،اگه غلط املایی داشتم بهم بگو درستشو با سپاس 😁 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز