مامانم یکم پس انداز داشت
دیروز رفتیم بازار چشمش یه انگشتر رو گرفت
البته خیلی وقت بود تو فکر بودولی مدل قشنگ نداشت
بعد ما داشتیم میخریدیم که یه اقایم اومد و شروع کرد غر زدن اره وضع جامعه بده و فلان و مردم چطوری میتونن طلا بخرن و ما که هرچی داریم فقط این میشه که بخوریم و....و هی به ما نگا میکرد منم خیلی بدم اومد اومدم بهش چیزی بگم گفتن ولش شعورش پایینه
واقعا چطور میشه که به خودتون اجازه میدین کنار ادمای که نمیشناسید غر بزنید خب به ماچه وضع شما به بقیه چه ربطی داره
میری تو اتوبوس میشنن کنارت غر میزنن میری خرید یکی هست غر بزنه
غرهاتونو واسه خودتون نگه دارید انگار همه زندگیشون جشنواره اس فقط اینا بدبختن
امیدوارم این فرهنگ تو جامعه شکل بگیره که زندگی ما و مشکلاتش به بقیه ربطی نداره