من و دختر عموم دختر خالم باهم نامزد کردیم تقریبا هممون تو یسال بودیم با فاصله کم
شوهر من از همشون موقعیتش بالاتر بود چه پولی چه تحصیلات مشکل مالی نداریم شوهرمم از ایناست پول نگه نمیداره بجاش یه چیز کاربردی میخره پیشرفت کنیم
این دوتا طلا زیاد خریدن و اونا ازدواج کردن
ولی من زیاد نخریدم به اندازه معقول ولی اونا باحالی وضعشون از ما پایینتر بود ولی طلاهایه بزرگ بزرگ تو چشم خریدم شاید نزدیک ۵۰۰ ۶۰۰ملیون
من طلاهایه ظریف خریدم شاید ۲۰۰ ۳۰۰ میتونستم دوبرابر اونام بخرم
ولی شوهرم معتقده نباید حتی وقتی که داریم بکنیم تو چشم بقیه دلیلی نداره هرچی بخوام برام کم نمیزاره هیچوقت حتی خیلیا گفتن شما چشم دنبالتون هست ترجیحمون اینه کمتر تو چشم باشیم نه ک میگم اش دهن سوزیم😂😂نه همین حرفایه خاله زنکی که فلانیو دیدی فلان شده بهمان خریده
ولی امان از مادرم فقط کنایه میزنه دختر فلانیو دیدی😐😂یا مثلا میگه برو فلان چیزو بردار بگو میخوام در صورتی پدرم میگه عزت نفس داشته باش ندید پدید بازی درنیاری
به مامانم میگممامان من دوس ندارم بخدا طلایه بزرگ دوس ندارم اصلا دوس ندارم تو چشم باشم میگه اره دلیلی نداره نگو از درامدتون نگو فلان ولی بعد دقیقا خودشون مث شمشیر حرفاشو میکنه تو چشمم😐من اصلا این چیزا برام مهم نیست مهم ارامشمه همین دلم خونه بخدا
شده با حرفاش دعوامون شده یه دو سه روز خوبه باز همون خودش میشه دوس ندارم به خودش اجازه بده دخالتکنه ددسته مادرمه میتونه به ارومی یا یه پشنهاد بده هی از اینور فشار بزاره پشتممنم عصبی بشم دعوا راه بندازم🥲💔
چرا من باید مثل بقیه باشم من همینم که هستم مگه باید کپی بگیرم از رو بقیه