من ۳ سال بود ازدواج کرده بودم شوهرم بچه نمیخواست بعد جاریم ۷ ماه بود اومده بود باردار شد
تو مهمونی بهم گفت هر کی تا سه سال بچه نیاره بهش میگن اون بچه دار نمیشه
من فکر کردم از سر دلسوزی حرف میزنه ولی فرداش شوهرم اومد گفت حامله شده
من خیلی بخاطر حرفش ناراحت شدم گفتم این یه الف بچه نرسیده داره واسه من حرف درست میکنه و با شوهرم دعوام شد چون نمیزاشت بچه دار بشیم ومن خیلی بچه دوست داشتم وسط دعوا شوهرم بهم گفت اون لیاقت بچه دار شدن داره ولی تو نداری
هنوز باهاش قهر و سر سنگین بودم که اومد گفت جاریم تو ۴ ماهگی بچشو سقط کرده
یعنی بی دلیل بچش کرده بود رفت کورتاژ کرد
یکسال بعد هردومون با هم دختر دار شدیم الانم هردومون یه پسرم داریم