اولین خوابم
خواب دیدم با بابام اینا رفتیم طلا فروشی با حسرت بخ طلا ها نگاه میکردم بعد بابام گفت یه انگشتر طلا بردار من میخرم برات.بعد فروشنده گفت نگین سفید میخوای یا سبز منم نگین سبز رو انتخاب کردم زد روی انگشتر و بابام خرید برام.
دومین خوابم
خواب میدیدم من و دخترم و یه نوزاد پسر تو بغلم تو حمام بودیم و خودمونو میشستیم دخترمم کمک میکرد .نوزاد با موهای پر و مشگی تو بغلم بود روی موهاش آب میریختم و صلوات میفرستادم ومیگفتم از چشم بد دور باشی مامان جون.بعد گشنه ش شد و از سینه م شیر میخورد و شیر رو هم میدیدم....
تو واقعیت یه دختر ۷ساله دارم