فک کردم خودم فقط دیونه بارونم ساعت ۱۱بارون شدت گرفت رفتم دم پنجره تاازمنظرع بارون وجوب صداشرشرآب لذت ببرم باتعجب دیدم یه خانم به مانتوی بلندسفیدداره توجوب قدم میزنم دستشم گوشی داره بایکی (احتمالن عشقش بود)دلبری میکنه جالب این جاست سگشم سفیدکوچولواورده بوددورش میگشت و پارس میکردسگشم زرنگ خان دیدداره خیس میشه رفت زیرآب چکون خونه ای تاخیس نشه منم قراربودازبارون لذت ببرم ولی فقط نگران سگ بودم که موهاش پرگل شدازمانتوی سفیدخانمه نگم فک نکنم دیگه تمیزبشه