درکل خانم خوب باشخصیتی بودن ولی پدرمادرشون فوت شده بودن فقط یه برادر داشتن ازدواج ک کردن صاحب یه بچه شدن شوهرش معتاد شد خیلی بد بود شرایطشون خیلی خیلی فقیر شدن جدا شد و بچرو برداشت بجای مهریه رفت تو یه منطقه خیلی دور مستاجر شد نظافت اینا انجام میداد زندگیش بگذره
تا تعریف کرد گفت یه روز تو بازار بودم گفت کلا ۲۰هزارتومن پول داشتم گفت همش یه خانمی میرفت میومد یچیزی بهم بگه هی نمیگفت تا اینکه گفت اومد معذرت خواهی کرد به قول خودش میگفت خیلی خانم خوشتیپی بود معلوم بود مشکل مالی نداره اون موقع ها هم مثل الان نبود اسنپ بگیری پول اینترنتی بزنی و اینا گفت بهم گفت با شوهرم اومدم بازار الان میخوام برگردم شوهرم جواب نمیده کیف پولمم یادم رفته بیارم میتونی به مبلغی بهم بدی برا کرایه گفت جز این ۲۰تومن حتی خونمونم پول نداشتم ولی فقط ۵تومنشو برداشتم ۱۵تومنشو دادم به خانمه تشکر کرد گفت به اجبار ادرسمو پرسید و رفت
تا یه مدت بعدش فک کنم گفت چندماه خانمه رفته بود اون محله و فامیل مارو پیدا کرد براش کلی مواد غذایی و پول برده بود
سری بعد بازم رفت بهش سرد زد شاید باورتون نشه سری بعد رفت خانمرو برا داداشش خاستگاری کرد
داداشش خانمش فوت شده بود ولی بچه نداشت وکیل بود وضع مالی خیلی خوبی داشت باهاش ازدواج کرد و بچشوهم قبول کرد طوری الان اون بچه شوهرشو بابا صدا میزنه
کلا زندگیش زیر و شد جنبشم داشت خودشو گم نکرد
همیشه میگه کار خدا بود میخواست منو با اون پول امتحان کنه الان تو بهترین خونه زندگی میکنه بچه دار شده
واقعا خدا اگه بخواد از فرش به عرش میرسونتت
کاش یه نگاهی هم به دل ما بکنه قربونش برم🥲♥️