اصلن نمیتونم مرتب باشم همش خونم به هم رختس چیکار کنم راهنماییم کنید
قرارمون چی شد که بی قرار قرار هم باشیم حسین هرچی که پیش اومد باید کنارهم باشیم من رویه خاک وتو سوار مرکبی من تویه قلب تو اما تو چشم زینبی آهسته تر برو بزار منم باهات بیام حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام کجا میخایی بری حسین این دم اخری چقدر شبیه مادری
کارشان تفکیک است : زن را از مرد، عقل را از بدن، انسانیت را از جامعه...//////////////////////// آلبر کامو / یادداشت ها: با مرگش شادی وصف ناپذیری شروع میشد اما عذاب همین است:«آنها بموقع نمی میرند.».