بخدا دیوونه شدم من یه چیزی میگم شماها یه چیزی میشنوین فقط روز و شبم آرزوی فرار از این خونه و مرگ دارم ببین چه بروزم آوردن بچه رو هم نمیخوام فقط میخوام خلاص شم نمیشه خونه ای که توش نشستیم شریکیم باهم حاضر نمیشه پولمو بده برم خونه اجاره کنم جایی هم نمیتونم برم بمونم مثلا خونه مادرم چون اولا نمیخوام پودر شدنمو ببینن چون مادرم باندازه کافی غم عالم تو دلش با فوت بابا و داداشم هست دوما شوهر اگه کسی منو راه بده همه رو مقصر میدونه
چیکار میکنن مگ عزیزم
چکار کردن یه توضیح بده
من عزیزم.. همین الان پسرم سر میز با شوهرم داد و فریاد راه انداختند.. از صبح دارم فسنجون درست میکنم نصفش ریخت رو میز. بقیه هم مرگم شد.. رابطه شوهرم با پسرام افتضاحه، البته که پسرام هم خیلی گستاخ و بی ادبن نسبت به پدرشون... 😭😭😭😭
نیم ساعت من نتونستم بفرستمش دسشویی خودشو میکشت بیا تو ببر یه کارایی میکنه کسی ندونه فک میکنه من پوستش میکنم تو این خونه آخرسر مجبور شدم ببرمش داشت میرفت مدرسه ولی از شدت عصبانیت نتونستم رانندگی کنم اومد بردش اصلا به هیچ حرفم نیس مشقو نمینویسه میره قائم میکنه نبره مدرسه دیشب یه ساعت رفتم بعد ده روز خونه مامان منو به گریه انداخت کم مونده بود تصادف کنم برگشتنی ای خدا دارم سکته میکنم قلبم داره میترکه
چیکارت کردن که به همچبن نتیجه ای رسیدی که بچتو باید بزاری کنار؟
لجباز و زورگو و حرص درآر یکدنده هر دوش جوریکه من دیگه کم آوردم چون خودمم لجباز بودم ولی دیگه تا این حد نداره ده ساله روم زور هست هم از کوچیک باید بکشم هم از بزرگ خب بگم بچه درک نداره آخه دیگه پدر بچه چی میگه بخدا انگار یه کوه انتقام سکوت ده ساله تو دلم دارم میمیرم
متاسفانه باید بگم که بچه ها آینه ی تمام نمای خودمون هستن و
حاصل تربیت توی خانواده هستن
وقتی بدنیا میان مثل یک لوح سفیدن .
این تربیت و رفتار ماست که اون بچه تبدیل به فرشته بشه یا ...
خودت را باید تغییر بدی تا جهانت تغییر کنه
با آه و ناله هم چیزی تا حالا درست نشده در جهان .باید درست و اصولی پیش بری عزیزم
من ده دیقه نمیتونم یکی زنگ میزنه حرف بزنم یاهی صدا در میاره یا میپره اینور اونور یا منو میزنه که فقط قطع کنم تلوزیون که اصلا گوشی همچنین ولی از دیروز منم خودمو زدم به اون راه والا دیگه میخوام اصلا این گوشیه کوفتی بزارم کلا کنار بخدا هیچ‌جا نیستم نه اینستا نه تلگرام هیچی فقط سه روزه مدام میام اینجا بلکه نترسم از غم این گوشی چیکار کرد با زندگی‌مون اگه شوهر بیاد میرم بعدا میام پیاماتونو میخونم ببخشید
درسته ولی دیگه بریدم این حال و روز منو میبینه شوهری جمعه رو نمیتونه تحمل کنه هی میزنه بیرون بعد به من میگه تو هیچ کاری واسه این بچه نکردی در صورتیکه از روز اول همه کارش با خودم بوده بعلاوه دخالتهای بی‌جای خودش حتی سر آهن دادن بهش با من دعوا داشت در صورتیکه بخدا نه یه دندون خراب داره نه سیاه
لبریزم کردن خواهر پرم از خالی نشده‌ام دلم داره میترکه خستم فقط میخوام چشام دیگه هیچ کدومشون نبینه ببینین بخدا راضیم بزرگترین تهمت عالمه بهم بزنن ولی دیگه بتونم راحت شم برم خیلی خستم هرچقدر تلاش میکنم خودمو بکشم بالا لهم میکنن با این کاراشون تاپیکامو بخونین متوجه میشین کلا باید به حرف این پدر و پسر باشم کلا یبار بگم نه یا نمیشه اصلا نمیفهمن
بله کاملا درکت میکنم
میفهمم واقعا خسته و درمانده ای
چون همسرت همراه و هم دل نیست
و پسرت از این شکاف سواستفاده میکنه
فشار زیادی داری تحمل میکنی و متاسفانه روی فرزندت تخلیه میکنی
چون جای دیگه ای برای تخلیه نداری و
این میشه یه دور باطل
و بچه این وسط ضربه میخوره و آسیب میبینه
برای همین گفتم مجبوری خودتو تغییر بدی عزیزم
اول از همه خودتو دوست داشته باش بعد هم فرزندت را
با هم رفیق و دوست باشید ۹۰ درصد مشکلاتتون از بین میره
[QUOTE=357656087]بله کاملا درکت میکنم میفهمم واقعا خسته و درمانده ای چون همسرت همراه و هم دل همه حرفاتون حق مطلق ولی پسرمم شده عین پدرش میدونین دیوونه نیستم که از اول داد و بیداد کنم هرچقدر با مهربونی بازی خوش رفتاری میگم نمی‌فهمه انگار عادت کرده به تحقیر شدن و تا مرز جنون منو حرص میدن بعد میگیرن راحت میخوابن بخدا که آه من دامنشونو میگیره دارن با روانم بازی میکنن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
