تو تاپیک قبل گفتم خواهرم با کلی زحمت تونست بچهاشو از شوهرش بگیره. حالا شوهرش گفته. بعد از ظهر وسایل مدرسشو میارم دیروز ولی نیاورده از دیروز. امروزم بچه بیچاره مدرسه نرفته از درساش مونده. حالا چیکار میشه. کرد. کتابها و فرم مدرسشو نمیاره
من عاشق. طبیعت. و اشپزی. هستم. دست پختمم. خوبه. سوال اشپزی داشتید در خدمتم. اسمم زینب نیست. هر اسمی زدم. نیاورد. اسم همسایمون رو زدم.
فرم رو هم بدید بدوزن یا از مدرسه بخواید آدرس بده که برید تهیه کنید
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
کتابو راحت میشه خرید از بازارفرم رو هم بدید بدوزن یا از مدرسه بخواید آدرس بده که برید تهیه کنید
اینجا شهر کوچیکو تا سفارش بدیم و برسه چند هفته طول میکشه خوب بچه کلاس اولیه از درس جا میمونه. تازه اونارم برادرم با هزینه خودش گرفته بود پدر بی شرفش خودشو زده. به اون راه برادرم مغازه لوازم تحریر داره بچهاشو فرستاده کلی لوازم تحریر بردن اخرشم پولشو نداده
من عاشق. طبیعت. و اشپزی. هستم. دست پختمم. خوبه. سوال اشپزی داشتید در خدمتم. اسمم زینب نیست. هر اسمی زدم. نیاورد. اسم همسایمون رو زدم.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
اینجا شهر کوچیکو تا سفارش بدیم و برسه چند هفته طول میکشه خوب بچه کلاس اولیه از درس جا میمونه. تازه ...
بدین خیاط بدوزه تو یه روز میدوزه
بعدم دو تا دفتر و کتاب خریدن این حرفا رو نداره
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی