سر اینکه چرا به گوشیم حواب ندادم که جا مونده بود تو خونه سوار ماشینش که شدم شروع کرد اخم و تخم و غر زدن بعد گفت دیگه بهت زنگ نمیزنم چن ماهم هس من اجازه ندارم بهش زنگ بزنم من یهو عصبی شدم تو ماشین جرو بحثمون بالا گرفت وسط خیابون منو از ماشین پرت کرد بیرون کلی پیاده اومدم خونه ولی تو دلم خون بود داشتم روانی میشدم همین که مندید دادا و بیداد دعوامون بدتر شد گفت حق نداری بیای خونه منم تو پارکینگ بودم که میخواستم گورمو گم کنم برم خونه بابام برادر شوهرم رسید منو با چشم گریون دید آورد بالا خونمون من نمیخواستم برم تو