انقد خستم دلم داره میترکه یه دنیا حرف دارم واسه زدن ولی دهنم قفله ای خدا هیشکی نصیب آدم قدرنشناش نکن دارم دیوونه میشم شوهر به مرز جنون میرسونه منو با حرفا و کاراش و تحریکات روانی بعد بهم انگ میچسبونه پیش پسرم بی احترامم میکنه پسرم اصلا به حرفم نیس زیر فشار روحی کمرم شکسته یک میلیاردم خودشو مقصر نمیدونه تو هیچی فقط از خدا خواستم یکیو عین خودشه جلو راهش قرار بده چشاشو باز کنه بزرگترین عقده عالمه به دلم کرده فقط با شکستنش غرور و احترام له شدم التیام پیدا میکنه