بچه ها ما یه همسایه داشتیم من مجرد بودم خیییلی سال پیش باهم در حدتلفنی صحبت میکردم فقط همین حالا از روی بچگی یا هرچی فقط صحبت بود.
بعددعوامون شد من ازدواج کردم.
اونم همسایه روبه روییمو که دختر خییییلی زیبایی بود
هم اندامش هم قیافش خیییلی ناز بود رو گرفت.
اینستاشو من اتفاقی دیدم ـ
دیدم پدرشده دخترش 6ماهشه کپه خودشه اصلاااااا شبیه مادرش نیست.
هعییییی چقدر زود میگذره حالا دخترای من دارن میرن اول.
دختر اونم امروز و فردا بزرگ میشه خانم میشه
😍😍😍
ان شااله خوشبخت باشید
هووووف دلم شکست خوندمش
ای جان
همیشه باهم باشین🥰
گذشته ها گذشته آینده رو دریاب
یه اشنای خییییلی قدیمی که الان سالهاست گذشته.
و من بعد سالها امروز خودشو و دخترشو دیدم وچقدر زمان زود میگذره.
یه روزی میشه که ماهم پیر میشیم بچه هامون جوون.
حس عجیبیه：)
اول دبستان ک بودم ی همکلاسی داشتم زشششششت و چرک...
هیچ کس حاضر نبود پیشش بشینه...
دبیرستان ک بودم پسر همسایمون خیلی خوشگل بود اومد خواستگاری داداشم گفت نه..این پسره قرتیه...مرد زندگی نیست😮
۳ سال بعد ازدواج کردم اونم همینطور...
الان ۳۰ سالمه اونم ۳۷ باید باشه...محرم رفته بودم روضه یهو دختره ک اول دبستان همکلاسم بود رو دیدم...تغییر کرده بود و یکم قشنگ شده بود...بعد فهمیدم با اون پسر همسایمون ازدواج کرده😓۲ تا هم پسر دارن...رفتم ب گذشته
دخترات دوقلو هستن؟
واااای همین رفتن به گذشته هم شیرینه هم کمی دارک و تلخ.
این یه دختر خیییییبلی خوشگل رو گرفت.
یعنی همیشه تلفنی میحرفیدیم (از روی بچگی و خامی اگر نه این جور کارها فقط درگیر کردنه ذهنه) میگفت من چشم رنگی دوست دارم.
وواقعا هم چشم رنگی گرفت.
دخترش کپه خودشه سبزه و چشم و ابرو مشکی
