هر روز هفته صبح میره تا نزدیک شب سرکار شبم زود میخوابه فقط جمعه تعطیله ک اونم باید بریم خونه مامانش اونم صبح تا شب ،خیلی بهم بدی کردن خیلییی ، منم حالم بد میشه اینهمه ساعت اونجا باشم.بقیه روزا هفته چون تنهام میرم پیش مامانم حوصلم سر میره ولی وقتی هست هیچوقت بهش نمیگم برم خونه مامانم فقط وقتی نیست چون دلم میخواد باهاش وقت بگذرونم ...حالا امروز ۷ صبح بیدارم کرده پاشو بریم منم گفتم نمیام بزار شب بریم ، لج کردو بزور بردم تو راه بردم مثلا بزارم خونه بابام اینا بهش گفتم اونجا اذیتم ب عنوان دعوا ، منم چون بابامو میشناختم نرفتم گفتم باشه بریم خونه مامانت اینا ...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم رفتم تو حیاط حالم گرفته بود تا ب یکی زنگ بزنم دردو دل کنم بعد نزدیک دوساعت نیومدن دنبالم ک چ مرگته بعد مامانش گفت میخوا ناهار بخوریم بیا تعارف الکی ولی مثلا جلو پسرش دوبار منم رفتم دیدم ناهار خوردن ...