بچها بیاین درد و دل دلم گرفت داشتم با دوستم صحبت میکردم این حرفو ازش انتظار نداشتم
واییی اصلا باورم نمیشه دوستم اینقدر حسود باشه واییی سرم سوت کشید بخدا زنگ زدم تازگیا رفته یه شهر دیگه بعد قرار بود بیاد پیشم سرماخوردگی گرفتم نتونستم ببینمش مثلا خودشو باهام صمیمی می‌دونه ولی انگار حسودیع برا خودش زنگ زدیم حرف از شوهر و خواستگار شد بعد گفتم که نازی تازگیا یه دوماهی هست یه خواستگار دارم یک چیزیه بعد چون شغل خواستگارم تو اداره آموزش پرورشه و کلا همه میشناسندش بعد گفتم فلانیه گفت وای اون پسره که به تو نمیاد نمیدونم زشته و... فلانه بعد گفت کجا دیدیش گفتم تو اداره ... بعد گفت دفعه بعدی منو هم می‌بری و یه طوری برنامه ریزی می‌کنی که کنم منم بیام ببینمش قبلا عکسشو از استوریش براش فرستاده بودم بعد گفت که نه تو مدیونم بهش جواب مثبت بدی و اون بدرد تو نمیخوره و مذهبیه و ... فلان گفتم من مذهبی هم اوکیم ولی بهش فکر نمیکنم تفاوت سنی مون زیاده بعد گفت آره اون بدرد تو نمیخوره منو باید چند بار پیشش ببری تا عاشق من بشه تو خرشانسی که همچین کسایی خواستگاری میکنند ازت بعد منم گفتم وات؟😕چی میگی از دروغ گفتم مهمون اومده برامون قطع کردم وای هاچ و واج موندم دوستم یعنی آنقدر می‌تونه حسود باشه خودشو مذهبی هم میگیره حالم ازش بهم خورد و متنفر شدم ازش درست ترین رفتار چیه باهاش بنظرتون؟
