خانوما من ۲ سال پیش زن بابام زندگی کردم الان جدا زندگی میکنم و اون برام مادری کرد واقعا ومنم خیلییییی دوسش دارم طوری ک رفتم بیمارستان گریه میکردم و اونم منو از بچه هاش بیشتر دوس داره و اینو از روی رفتاراش و چیزی ک به همه میگه میفهمم بعد الان پاش شکسته ونمیتونه تکون بخوره خواهرم ک جدا شده و بچه ی زن بابامه خونه زن بابام مراقبت میکنه ازش بعد این خواهرم کارت زن بابام دستش باشه ازش به هر بهونه ای پول برمیداره و... بابامم گف دیگه کارتوپول نمیریزم گوشت و برنج میخرم بقیه چیزای مورد نیازم از مغازه کنار خونه بخرید همه چیز داره من میام حساب میکنم