ابن تجربه منه خواستم بگم واسه دیگران شاید عبرتی بگیرن
من رو ی پسره از ترم اول کراش بودم بعد این هی گذشت و گذشت تا تبدیل ب عشق شد یعنی دیوونش شده بودما به حدی ک زندگی نداشتم مث دیوونه ها ی گوشه میشستم فقط بهش فک میکردم و گریه میکردم کاملا افسردگی گرفته بودم تا اینکه گذشت و رسید ب ترم ۲ من فک میکردم خیلی پسر پاک و خوبیه چقد به ما دخترا احترام میزاشت چقد ساکت و آروم و مظلوم بود تااینکه رفیقش با رفیقم رفتن تو رابطه
دوستشم نامردی نکرد تمام زندگی شو ریخت بیرون گفت این خیلی پسر هولیه علاوه بر اینکه خودش دوست دختر داره رو یکی از دخترا دانشگاه هم کراشه تازه دختره خودش رل داره ولی این ول بکنش نیست تازه دنبال دخترا دیگه هم هست
چند بار بخاطر این دختر بازی هاش رفته کمیته انضباطی و خلاصه فهمیدم این دقیقاااااا برعکس تصور من بود ی آدم لاشی و هول و خلاصه حالم ازش به هم خورد و دیگ محلشم نمیدم
الانم راحت و آزاد شدم خداروشکر دارم زندگی مو میکنم
میخواستم بگم ک گول ظاهر ادما رو نخورین بعضیا ظاهر فرشته دارن ولی باطن شون شیطانه