اونم باکی رفیقش که من خیلی باهاش رودروایسی دارم 5دقیقه بعداومدن خونم قلب بازاره هرکی خسته میشه میاداینجااینقدمهمون سرزده تاالان داشتم ناهاردیگه روم نشدگفتم بمونیدالبته من عادت دارم غذازیادمیزارم ازنورم خواهرم مجرده اونم اومدبه شوهرم زنگ زدم تونیاغذابس نمیشه دیگه خودم وبچه هامم بودیم .حالانشستیم میگه اره فرشاش کثیف شده من روفرشی انداختم دیده نمیشه 😐😐😐ابرووشرف برات نمیزارن دوستش گفت اره رنگ کرم زودکثیف میشه دوتابچه کوچیک مامان من اصلاابروداری بلدنیس😐😐