2777
2789
عنوان

ماجرای من و خانواده شوهرم میایید کمک

| مشاهده متن کامل بحث + 24916 بازدید | 301 پست

منم لایک کنید بخونم

من ادمی هستم ک خدا همه جا هوامو داشته😊                   خیلی جاها خدا معجزشو بهم نشون داده😎                               متشکرم از خدا بخاطر فرشته ای ک بهم داده ❤                     متشکرم از خدابخاطر زندگی ک بهم داده❤                                 متشکرم بخاطر تمام اون سختیایی ک کشیدم و قوی شدم و خودش هوامو داشتو نجاتمون داد🙏🙏                         خدایا برای نعمت هایی ک ب من اعطا کردی شکر میکنم     😉❤🙏                                  

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

درگیر کارامون بودیم ک زودتر‌جهیزیه رو بخرم و خونه تکمیل بشه و عروسی بگیریم . بابام خیلی تو قیافه بود تو دوران نامزدیمون هنوزم راضی‌نبود همه چی رو برام زهر مار می‌کرد.  منم درگیر دانشگاه بودم خلاصه ک همه چی قاطی بود . تقریبا ۳ ماه نامزد موندیم.  بعد عروسی من آزمون شرکت کردم قبول شدم و خیییییییییلی خوشحال بودم . وسط ابرا . زندگیم واقعا تکمیل شده بود . 


تقریبا یک سال پیش بود ک اون خواستگار سابق اومد محل کارم . با نگاهش منو قورت داده بود . کارش رو انجام دادم رفت.اون موقع هنوز کارآموز بودم . تو ۲ ماه سه بار دیگه هم اومد .  و آخرین بار ماه قبل بود ک سر بدبختی نوید اونو دید ک از دفتر بیرون اومد و حسابی کفری شد . ظهر رفتم خونه قرمز شده بود مثل لبو . منم ب شوخی و مسخره بازی انداختم گفتم هروقت نگران شدی برو یه نگاه ب شناسنامه ات بنداز اسم منو میبینی خیلی مسخره است ک اون یارو میتونه تورو اینقدر عصبانی کنه

این کاربری دیگه تو نی نی سایت فعالیت نخواهد داشت . خوبی و بدی دیدید حلالم کنید

اما ماجرای اصلی از اینجا شروع میشه . نوید یه خواهر داره الان ۱۵ سالشه . من پنج شنبه ساعت ۱۰ از محل کارم اومدم چند تا کار بانکی داشتم و یه اداره باید میرفتم زودتر اومدم اونارو انجام بدم . کارم حدودا ۱۱ و نیم ۱۲ بود ک تموم شد . ناهار هر روز میریم خونه مادرشوهرم . سر راه بهش زنگ زدم گفتم من دارم میام خونه چیزی لازم نداری . خیلی باهم رفیقیم . گفت قربون دستت بی زحمت برو دنبال نگین ( اسم مستعار خواهر شوهر ) کلاس زبانه ۱۲ تعطیل میشه. من رفتم دنبالش پیداش نکردم گفتم لابد رفته خونه همین مسیر رو برم شاید تو راه ببینمش . تو راه چیزی دیدم ک زبونم بند اومد . داشتم سکته میکردم. تو یه کوچه خلوت تقریبا دوتا کوچه مونده ب خونه نگین از ماشین اون خواستگار پولداره پیاده شد . فک کنم دیگه بهم حق بدید چرا انقدر عجله داشتم تاپیک بزنم و نمیتونستم منتظر بمونم و کاربری جدید ساختم 

این کاربری دیگه تو نی نی سایت فعالیت نخواهد داشت . خوبی و بدی دیدید حلالم کنید

زندگی تازه داشت روی خوش ب من نشون میداد. این چه مصیبتی بود نمیدونم . نگین هم نمیدونه من اونارو دیدم . انگار هنوز خوابم . از پنچ شنبه یه آب خوش از گلوم پایین نرفته . اگه نوید بفهمه سر جفتشون رو میبره میذاره رو سینشون. 

این کاربری دیگه تو نی نی سایت فعالیت نخواهد داشت . خوبی و بدی دیدید حلالم کنید

امروزم نرفتم سرکار پربودی رو بهانه کردم موندم خونه . نمیدونم با نگین حرف بزنم با کی حرف بزنم . پسره ی اشغال الان حداقل ۳۰ سالشه شایدم بیشتر چطوری میتونه بره سراغ یه دختر ۱۵ ساله . اونم خواهرشوهر من . خدا لعنتش کنه

این کاربری دیگه تو نی نی سایت فعالیت نخواهد داشت . خوبی و بدی دیدید حلالم کنید

به نظره حتما حتما این موضوع رو با مادر شوهرت در هولین فرصت مطرح کن تا دخترشو متوجه کنه و حالیش کنه که طرف کیه و از برادرش و باباش بترسونه تا خودشو جمع کنه

نزار نگاه کردن به بشقاب بقیه غذای خودتو سرد کنه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز