2777
2789
عنوان

ماجرای من و خانواده شوهرم میایید کمک

| مشاهده متن کامل بحث + 24917 بازدید | 301 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مثل سگ پشیمون بودم . درسته دوسش داشتم اما آنقدر خودمو خوار‌و خفیف کرده بودم حالم از خودم بهم می‌خورد.  رسما داشتم التماس میکردم توروخدا بیایید منو بگیرید . راه برگشتی هم نداشتم . خلاصه ک بعد کلی بحث تو خونمون و دعوا مرافعه خواستگاری ما انجام شد قرار شد ظرف‌دو‌هفته عقد و‌عروسی‌رو باهم بگیریم بریم طبقه پایین خونه پدرشوهرم تا خونه آماده بشه . تو ذهنم حتی توقع نداشتم یه لباس یا یه انگشتر برام بگیرن . بماند ک تو این مدت هم نوید چقدررررررر تو قیافه بود . اما روزی ک رفتیم خرید یه جوری برام خرید کردن و طلا و هرچی نیاز بود خریدن ک تو کل هفت جد و آبادم کسی مثلش رو ندیده . پدرشوهرم وضع مالی خوبی داشت اما یه تیکه زمینش رو فروخت و داد ب نوید ک مراسم ما ب بهترین شکل ممکن انجام بشه . ته دلش فک کنم نمی‌خواسته ما جلوی اون خواستگار‌پولداره کم بیاریم . بعد هم اومد بابام حرف زد گفت ما فقط مراسم عقد رو میگیریم عروسی میمونه هر وقت م خونه آماده  شد دوست ندارم عروسم بره تو اون واحد کوچیک . خلاصه ک حسابی سربلندی کردن 

این کاربری دیگه تو نی نی سایت فعالیت نخواهد داشت . خوبی و بدی دیدید حلالم کنید

لایک

هیچ کس اشکی برای مانریخت هرکی بامابودازما گریخت چندروزیست حالم دیدنیست حال من ازاین وآن پرسیدنیست گاه برزمین زل میزنم گاه برحافظ تفال میزنم حافظ دانافالم راگرفت یک غزل امدکه حالم راگرفت مازیاران چشم یاری داشتیم خودغلط بودانچه میپنداشتیم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز