دیشب نفس تنگی شدید داشتم .. سطح اکسیژن خونم خیلی پایین اومده بود. طوری که دکترا گفتن باید بستری بشه ریه هاش عفونت کرده .
همه جا سیاه و سفید بود برام . تنها چیزی که هی تو ذهنم میومد و یقمو میگرفت این بود دیدی فقط خودت برای خودت موندی . بقیه کجاست بقیه الان کجان لعنتی . یه عمر به خاطر همه سوختی الان داری دست و پنجه نرم میکنی برای اینکه جونتو نجات بدی. تنها چیزی که اون لحظه برام مهم بود ، این بود که فقط ی بار به خاطر خودم واسه خاطر خودم زندگی کنم .