بچین خونه مامانت خونه مامانتو نو کن برای خواستگارای بعدی که میان بزار خونه نونواربشه
چرا مثلا سرد شده بود دیگ اهمیت نمی‌داد بهم همش بهونه میآورد منو نبینه یا من نرم خونشون گوشیش قایم میکرد اما می‌گفت بخاطر فشارهای که رومه اینجوریم من شک کرده بودم فقط از خدا خواستم اگه همچین چیزی هست قبل عروسی نشونم بده
خدا چقد دوستت داشته که نشونت داده،ببین،یکی دوستای منم تو عقد جد شده،اصلا براش مهم نیست ،باور کن سخته ولی میگذره و روزی هزار بار خداروشکر میکنی،جهازتم بذار بمونه،باور کن اون اقا اینقد قاطی ادمای عادی میشه که دیگه اصلا برات مهم نیست کی بوده کجا بوده
میدونم شاید الان اینجوری به نظر نرسه اما میگذره...ده سال دیگه برمیگردی و باد امروز میوفتی هنوزم ناراحت کننده اس واست حتی اون موقع اما اندازه ۵ دقیقه بیشتر فکرت مشغول نمیشه و تا شبش یادت میره
بعد این خیلی قوی میشی.
طلاق یکی از خوبیاش برای من این بود که خیلی تغییرم داد،،،،منم یه بار جدا شدم،،،،منم وسایلی که با ذوق چیدم رو با حس بی حسی و یه حس سردرگم جمع کردم،،،،خونه ای که توش اولین تجربه های زندگی مشترک داشتم رو رها کردم و همه چی تموم شد.
راه هر دوتامون جدا شد دوباره زندگی جدید تشکیل دادیم دوباره از نو شروع کردیم و سرنوشتمون جدا شد.
می دونم حال روحیت الان خوب نیست اما از سختیای زندگی یه قدرت میشه ساخت،،،،اگه بلد باشی چه جوری ازشون عبور کنی.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
