خب ماجرا اینجاست که بابام براش مهم نیست هیچی اصلا به فکر هیچی نیست منم نه درآمدی دارم و نه هیچی
هیچیم نمیتونم خرج کنم چون ندارم و نیا یه پول هم دارم
یه طرف همیشه خانواده الکی پز اسنو میدادن ک دخترمون قراره فلان شه دکتر شه ولی خب خودشون باعث شدن ب هیچجا نرسم
خواستم بگم با اون پزایی که اونا حالا برای برای پول درآوردن از کار ازاد هم خجالت میکشم
خیلی دنبال کار گشتم یه استخدامی تو شرکت بسته بندی خرما پیدا کردم به پولش واقعا نیاز دارم اما خجالت میکشم برم
چیکار کنم اصلا کار تو شرکت بسته بندی خرما چطوریه