خودمم الان افسردگی گرفتم ...خواهرشوهرم جدا شده ی نیسان وسیلشو چپونده تو اتاق خواب من ...خودشم معلوم نیس کجاس ۵۶ سالشه
شوهرم تو این ۲ سال زندگی ۱سال و نیمشو خورده و خوابیده ...الان ک دارم پیام میذارم وسایل جهیزیه مو گذاشتم برای فروش ک شیرخشک و پوشک بگیرم چون میگه پوشک نبند شیر خشک نده ...همه چی خوب بود اون اوایل تا بچه اومد کلا عوض شد انگار افسار انداخته دور گردنم میکشونه منو بخاطر بچه ...خونه سرایداری آورده منو چون هزار تومن نداره حتی ی شکلات بخره برام ...۱سال و نیمه روز خوش ندیدم ک ان شاءالله سر خونوادش بیاد ب حق امام ((رضا))