2777
2789
عنوان

لطفا راهنماییم گنید

584 بازدید | 63 پست

با یه پسری خیلی اتفاقی توی ایمو اشنا شدم  ۶ماهه  باهمیم خیلی شدید وابستش شدم یکی از دلایلی ک تو این این سن (۲۸ سالمه) با کسی نمیرفتم توی رابطه همین وابستگی شدیدم بود چون اگه یه روز نباشه دیونه میشم برای همین سالها تنها بودم تا اینکه با این پسر اشنا شدمو عشق چشامو کور کرد اویل خیلی دوستم داشت توجه میکرد یه ساعت لزم بیخبر میموند گریه میکرد  و اینم بگم ک ایشون مریضن و سل  دارن و دوست دختز قبلیشم ک سه سال باهم بودن بخاطر همین قضیه ولش کرده ولی بمن نگفته بود ک مریضه تا خوب وابسته شدم

اولش همه چی خوب بود من تهرانم اون ارومیه  میومد دیدنم خیلی بهم توجه میکرد تا اینکه کم کم فهمیدم مریضه و قرص مصزف میکنه  وقتی عصبی میشد هر چی از دهنش بیرون میومد بهم میگفت بعدشم پشیموت میشد 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من خیلی زود بیخیال ادمای سمی زندگیم میشدم ولی این با همه فرق داشت چون فهمیده بودمم ک مریضه هیچ بدیشو بدل نمیگرفتم  میگفتم عیب نداره مریضه دست خودش نیست خوب بشع خودش متوجه رفتاراش میشه 

تا اینکه کارش بجایی  رسید ک هی تهدیدم میکرد برمیگردم ب دوست دختر قبلیم همش منو با اون مقایسه میکرد میگفت اون خوب بود سه سال تحملم کرد تو خوب نیستی تو فلانی هی بهونه پشت بهونه  من فقد ازش توجه میخاستم  خودمم شاغلم اگر خودم زنگ نمیزدم پیام نمیدادم اون هیچ دلتنگی نشون نمیداد  و  وقتیم ک میدید من ناراحت شدم  بهونه میاورد ک چون مریضم میخای بری  فلان 

سل درمان میشه

همیشه دلداریش میدادم حتی کارو زندگیمو ول کرده بودم میگفتم اگر خدایی نکرده کارش ب بستری رسید میارمش تهران کارمو ول میکنم میشینم بالا سرش تا خوب بشع

و اینم بگم  چون سنی بود همیشه سر مذهب باهم احتلاف داشتیم وقتایی ک حالش خیلی بد میشد گریه میکردم میگفتم ب اماما متوسل شو شفات بدن یا نذر گردن بگیر خوب بشی  و یه برنامه غذای تحت نذر پزشک براش گرفته بودم چون دور بودم تلفنی همش دلداری میدادم ک غذاهای مقوی بخوره  سر ساعت قرصاش بیدارش میکردم قرصاشو بخوره اما همه تقی ک ب توقی میخورد میگفت تو باعث عذابمی تو نمیزاری من خوب بشم حتی نمیزاری بخابم  زنگم میزنی همش 

من ۶ ماه فقد درد کشیدم 😭 جز دلداری و  رهنمایی و دنبال دکتر خوب بودن  😭 اما وقتی فهمید چقد دوسش دارم خیلی باهام سرد شد حتی یبار خاستم کلا فراموشش کنم کات کردم چون طاقت حرفای تلخشو نداشتم ک هی میگفت  تو باعث خوب نشدنمی  هی منو با دوست دختر قبلیش مقایسه میکرد حتی چنبارم گفت فلانی بهم زنگ زده از لج تو باهاش حزف زدم منو دز حد جنون عصبی میکردم ن دل رفتن داشتم ن دل موندن   اولش همش میگفت عاطفه من خوب میشمو ازدواج میکنیم حتی چون خانوادت مذهبی هستن شیعه میشم بخاطر راضی کردنشون  اما گاهی اینقد بد میشد ک خودمم تعجب میکردم این همون ادمیه ک طاقت دوری منو نداشت  همیشه خانوادش براش مهمه  با اون حال مریضش جونشم براشون میده  (مجردی زندگی میکنه ولی اکثرا اونجاس) پدرش مریض بود  اینقد دلداری  میدادم شبا گریه میکردم از درد کشیدن اون  تا اینکع پدرشم فوت کرد حتی الان مرگ پدرشم انداخته گردن من  یجوری باهام رفتار میکنه انگار من مزیضش کردنم من باباشو ‌کشتم

منم تعادل عصبیمو از دست دادم زود عصبی میشم این اواخر همش فک میکنم داره بهم خیانت میکنه گوشیش در حال مکالمس اکثر اوقات  بارها ازش پرسیدم اگر دختره خوب بود سه سال باهاش بودی چرا ولت کرد  اون من بودم ک تو دردات پا ب پات باهات موندم منتم نمیدم بهت اما خودتو بزار جایی من اگر میدونستی مریضم ولم میکردی؟  هیچ جوابی نداشت  همش برام سواله  روی رابطه قبلیش خیلی خیلی حساس شدم در حدی ک زجه میزنم از شدت عصبی شدن  وقتاییم ک یکم خوبتره  ب پام میوفته ک عاطفه از لج تو اون حرفارو میزنم   من دیگه اونو نمیخام یه تار موتو با صدتای اون دختر عوض نمیکنم

اما یه هفتس  دوباره شدیدن باهام سرد شده تا یچیزی میشه میگه برو من نمیگیرمت تو بدی تو فلانی تو ج ن ده ای  من اصلا نمیتونم برم پیش مشاورم نزفتم اما عین دیونه ها شدم خیلی خیلی بهش وابسته شدم همش خودمو مقصر میدونم میگم نکنه واقعا من بد کردم بهش خیلی حالم بده  تا اینکه دیشب بهش زنگ زدم بعد ۲۰ بار جوابمو داد گفتم باهام قهری گفت ن تو اینقد برام بی ارزشی ک ارزش قهر کردنمم نداری😔😢😭😭

همیشه دلداریش میدادم حتی کارو زندگیمو ول کرده بودم میگفتم اگر خدایی نکرده کارش ب بستری رسید میارمش ت ...

من تو بخش سل کار میکنم خوب میشن 

تو سایت نمیام مگر شرایط خاص..آزمون مهمی دارم تا قبول نشم نمیام با خبر خوب میام۱۰ بهمن ۴۰۳

چجوری خودم بکشم بیرون؟؟؟ چیکار کنم حالم خوب بشه؟ همش بهش فکر میکنم همیشه منو بد جلوه میده توی دعواهاش   چنبارم خاستم کات کنم برگشت ب پام افتاد اما الان اینقد وابسته شدم با حرفای بدشم نمیرم گورمو گم نمیکنم باهاش مهربون موندم اما اون سرده  میخام خودمو خلاص کنم میدونم رابطه سمی دارم  میخام خلاص کنم اما نمیدونم چجوزی کسی هس  راهنمایم کنع😔😭

من تو بخش سل کار میکنم خوب میشن

همیشه سردردای وحشتناک داره  دهنش زخم میشه   بنظرت  بخاطز سل هست؟  یماه پیش ازمایش دادن گفتن بهتز شده و قرصاشو عوض کردن ولی هی بهونه میگیره میگع خوب نمیشم

همیشه سردردای وحشتناک داره دهنش زخم میشه بنظرت بخاطز سل هست؟ یماه پیش ازمایش دادن گفتن بهتز شده ...

سیستم ایمنی بدنش ضعیفه ک دهنش زخم میشه و سل هنوز فعاله شاید ی بیماری زمینه ای دیگ داره

تو سایت نمیام مگر شرایط خاص..آزمون مهمی دارم تا قبول نشم نمیام با خبر خوب میام۱۰ بهمن ۴۰۳

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز