فهمیدم چه مضخرفیه.خوب نوشتی فقط یکم پیاز داغشو زیاد کن.همینم ماسمال کن بده تحویل.
یه تیکه برات مینویسم:
خسته ام.
از اینکه با هر تند بادی عنان از کف دادم و به رقص درآمدم
با هر کوفته شدن هزار و یکبار مرگ را با دیدگانم دیدم و با بیقدی صاحب خانه صدای ناله های لولاهای به ستوه آمده ام بی درنگ و پی در پی به صدا آمد.
چه میشد اگر مرا کسی میفهمید،میشنید،میکاوید؟
چه میشد اگر بودنم در نظر همه پر اهمیت میشد.
کاش میشد از جای دربیایم و به سوی نامتناهی پرواز کنم.آنقدر بروم تا به غایت هستی رسم.با خودم خلوت کنم و آرام آرام در خودم بشکنم و شیون سر بدهم.
همینقدر به ذهنم اومد.ببخشید اگه بده و کمه