طرفا ساعت ۴ و ربع بود پسر برادر همسایمون با ماشین یحوری ترمز گرفت ما گفتیم مثلا چیزی شده از تو خونه همسرمو دخترم رفتیم پشت پنجره دیدیم پسر مثلا ۱۷ . ۱۸ ساله ای که ماهم قبلا دیده بودیمش اونحا اومده خونه عموش و دم در داد و بیداد میکنه که پولادپدرمو بردین رفتین خونه ساختینو دختر فلان فلان شدت رو عروس کردی