خانوادم برا بازسازی خونشون برا جهیزیه من کلی خرج مونده رو دستشون و تحت فشارن حجم زیادی از درآمدشون میره برای قسط و وام ....
شوهرم تو خانوادمون خیلی خودمونی برخورد میکنه جوری که مادرم خواهرم فکرمیکنن شوهرم خیلیییییی راحته و خودمونیه
چندوقت سرزده رفتم خونه مادرم اونام شام خورشت قیمه با گوشت مرغ گذاشته بودن کلی اصرار کرد که بمونم اما من برگشتم خونه خودم چون شام گذاشته بودم، بعد برا شوهرم تعریف کردم گفتم وای نمیدونی مامان چه قیمه ای گذاشته بود غورهغوره ام ریخته بود وسوسه شدم بمونم اما چون غذا گذاشته بودم برگشتم ، شوهرم یهو گفت قیمه حتما با گوشت مرغ بعدم پوزخند زد
گفتم آره با گوشت مرغ چطور مگه تو از کجا فهمیدی؟؟
بعد گفت همینجوری آخه خیلی با گوشت مرغ قیمه درست میکنن
خیلی تو دلم ناراحت شدم از حرفش پدرمادرم فکرمیکنن شوهر من از خودمونه مثل پسرشون دوسش دارن بابام برامون نون میخره گاهی کلی تو کارا به شوهرم کمک میکنه
حالا امروزم صبح اومدم تنهایی به پدرمادرم سر بزنم گیر دادن ناهار بمون پاشدن ناهار بازم قیمه گذاشتن با گوشت مرغ
نمیدونم چه غلطی کنم