چقدر بدم اومد امشب از این اخلاقش

خانواده شوهر منم دقیقا همینجورین 

برعکس مادرشوهر من آلو تو دهنش خیس نمیخوره😄

دقیقا شوهرم و خونوادشن

شوهر منم خیلی موذیه اصلا هیچی نمبگه هیچی من خرم همه چی و مبگم خاک تو سرم 

شوهر من و خانواده شم همینطورن 

انگار من جاسوسم و اونا هم وزارت اطلاعات کشور 

اوایل اصلا واسم مهم نبود چکار میکنن

آنقدر پنهون کاری میکنن که بعضی اوقات به شوهرمم شک میکنم میگم نکنه یه مشکل حادی دارن نمی‌خوان من بفهمم

و جالب تر از همه اینه که جلو من تلفنی هم حرف نمیزنن، ننه ش و برادرش اول بهش پیام میدن اگرم خیلی ضروری باشه شوهرم با آره نه، بعد حرف می‌زنیم جوابشونو میده 😐

تو هم هیچی خودت و خانواده ات رو نگو 

برات اهمیت نداشته باشه بره هررررر کاااااری دوست داره بکنه 

شوهر من چیزایی که به نفعش نیست رفیق بازیاشو نمیگه 

خانواده موزیشم همه حرفایی که من خودم میدونمو بازم جلو رمزی حرف میزنن یوقت من نفهمم😐بهشونم میگم چرا اینجورید شما اوسگلی چیزی هستید؟ میگن تو فوضولی 

بی شعور نشستی جلو من در گوشی پچ پج میکنی با بچت بعد من بی ادبو فوضولم؟

جوری رفتار کن ک فکر کنه واقعا برات بی اهمیته و دوست نداری در مورد کاراش و خونوادش بدونی کم کم رفتارش رو عوض میکنه  

دقيقا بر عكس شوهر و خانواده شوهر منن انقد دهن گشادن كه من لجم ميگيره انگشت تو دماغشونم ميكنن سريع همه به هم اطلاع ميدن

بخدا مریضن فقط میخوان برینن تو اعصاب ما 

چندین بار خانواده شوهرم حرفایی که میزدن رو میدونستم اصلا چیزای مهمی نبودن پلشتا فقط میخوان ما کلا چیزی نفهمیم وگر نه اصلااااا حرفاشون چیزای خاصی نیست 

دقیقا 

یه سری مامانش پیام داد به من زنگ بزن

شوهرم ندیدش

تک زد به شوهرم 

حالا منم دل تو دلم نبود ببینم چه خبره، شوهرم بهش زنگ زد گفت مامان بیت بریم عیادت فلانی 😐

یا اینکه یه سری زنگ زده بود ساعت ۱۲ شب، شوهر منم می‌گفت اوکی حالا بعد بهت میگم ، باشه ، کاری نداری ، بعد صحبت میکنیم و..... آخر سر گفت من گفتم نمیتونم بیام مراسم ختم چرا آنقدر اصرار می‌کنی 🥲

اما این کار مامانشه که زنت چیزی نفهمه، مامانش از خانواده خودش هیچ اطلاعاتی نمی‌ده اما تا دلت بخواد غیبت خانواده پدر شوهرمو می‌کنه 

وای دیوونه ان اینا دیگه😐خدا بهت صبر بده اصلا اهمیت نده حرص نخور اینا مدلشون اوسگل گونست 

مادرشوهر منم به فامیل پدرشوهرمدهرچیدبخواد میگه اونروز میگه فانیل ارزش رفتو اماد ندارن بری بیای با اینجور ادما چی بشه(منظورش فامیل شوهرش بود) بعد من همین حرفو راجب فامیل خودش میزدم میگفتتت وایییییی نگوووو ادم باید رفتو امد کنه هرچقدرم بد باشن نباید تنها بموننی که اشتباه منو نکن (فامیلیم با مادرشوهرم)

دقیییییییقا اینم همینطوره 

فامیل خودش و پدر شوهرم شهرستانن 

میگه چرا باید شب بمونی خونه مردم، گفتم پسرت خواست وگرنه من اصلا دوست ندارم شب جایی بمونم، گفت حالا هر جایی هم نه همه که بد نیستن مثلا خونه دایی با خاله( خواهر و برادر خودش) اونا خیلی خوبن ، یعنی خانواده پدر شوهرم بدن

در صورتیکه خانواده خودش خیلی داغونن، کم و بیش خبر دار میشم که چقدر دعوا دارن و ‌...

مادرشوهرامونو از هم ساختن پرام