واییییی بچها من الان دارم سریال خاتون رو میبینم
چقد دلم گرفت
تف ب خاتون
اصلا لیاقت شیرزادو نداشت
یا حرف و رفتارای شیرزاد یاد عشق قدیم و همیشکیم افتادم
کاش بود و بازم نازم رو میکشید
کاش بود...ولی با تموم زجر و اذیت هایی ک هر دومون تو اون رابطع کشیدیم هیچوقت از گذشته پشیمون نیستم چون اون نشونم داد عشق دوطرفه چقد قشنگه.یادم داد عشق اول بودن چ حس قشنگیه.یادم داد دوست داشته شدن قشنگ تر از دوست داشتنه
نفسم شبت خوش
بزرگت کردم و دادمت دست دیگری💔
جونمون واسه هم درمیرفت اما نزاشتن کثافتا
گاهی نرسیدن بهش قشنگ تره.بخدا منم تجربه کردم
واییی یادم انداختیییییی افسرگی بعد از فیلم گرفته بودم سرش😂😐 خاتون دیوونه شیرزاد بدبخت اینهمه کارکرد واسش
نه اتفاقا
من اصلا از شیرزاد خوشم نمیومد
یه شخصیت بی خیال و مستبدی داشت
که حتی برای رابطه هم از زورش استفاده کرد
و بی درک بود ، جلوی اون همه ادم زد تو دهن خاتون
کی نزاشت خودش خواسته بره من عاشق یکی ام حتی اسمون به زمین بیاد هیچکس نمیتونه از دلم بیرونش کنه
نههههه اینا شعاره بخدا
هیچ میدونی تا مغز استخون دلتنگی یعنی چی؟
ته ریش یه مرد رو ببینی یادش بیفتی؟یه مرد ناز زنشو بکشه یادش بیفتی؟هیچ میدونی من امروز وسط فیلم وقتی سیاوش ب جیران گف میخاد برم ننم رو بیارم ازت خواستگاری کنه چ حالی شدم؟مامانم گف آخییی چقد زور داره ب اون کسی ک بخوایی ندنت...اشک از چشام سرازیر شد خواستم بگم دختر خودت تا مغز اسخون عشقو چشیده خواستم بهش بگم اون لحظه ها شما حتی نمیدونستین من تو دلم چی میگذره چون ب روم نمی اوردم
کاااااش خدا پادرمیونی بلد بود
کاش خدایی کردن بلد بود
۳سال از جداییمون داره میگذره اما من هنوز عاشقشم پس هوس نیس
اون ازدواج کرده
عزیزم فقط واسه یه سیلی طلاق؟
واقعا اینو عاقلانه گفتین؟
زندگی این چیزا رو هم داره
خاتون خیلییی زبون دراز بود .جلو هرکی هرچی از دهنش می اومد بار شوهرش میکرد
یه نصیحت از من خواهرت داشته باش:گاهی لازمه الکی ب مردت قدرت بدی.بزار فکر کنه اون تصمیم گیرندست و حرف حرف اونه
اونجور رام خودت میشه و هرچی تو بکی بخاطر دلت اجرا میکنه
کاری ک خاتون اصلاااا بلد نبود
فقط میگف خودم درست میگم شما عمل کنید
چرا باید به یکی قدرت الکی بدیم؟
این اصلا درست نیست
این باعث نگاه از بالا به پایین میشه
یعنی زن قدرت تصمیم گیری نداره
این میشه مثل ازدواج های قدیمی که زن و شوهر به جای اینکه مثل دو تا رفیق صمیمی باشن مثل کارگر و کارفرماعن
منم نرسیدم بدتر اون ازدواجم کردم حتی تو خصوصی ترین لحظات زندگیم اونه یهو میاد جلوچشمم
نظرتون قابل احترامه
شاید حق با شماست
ولی برام عجیب بود تو این شش سال انگار هیچ حس کوچیکی حتی ب شیرزاد نداشت
حتی وقتی فهمید ازدواج کرده اصلا واسش ناراحت نشد‌یعنی لامصب ادم شش سال با سنگ هم زندگی کنی بش عادت میکنی و بعد سنگ بره ازدواج کنه حسادت زنانت گل میکنه حتی خخخ
