اینکه دلت میخواد به دیگران کمک کنی و ولی کسی بهت کمک نمیکنه اینکه پر از زخمی و میخوای نادیده اش بگیری ولی هی دردش بیشتر میشه اینکه تنهایی و تو تنهایی صدای توی سرت هیاهوی توی مغزت بلند تر میشه اینکه اگه به گذشته برمیگشتی اگه اونقدر مغرور نمیبودی انتخاب عاقلانه ای توی هر زمینه ای تو زندگیت میداشتی امروز پژمرده نمیشدی
به هر کدوم از این خط هایی که نوشتم اب و تاب بده مثلا راجب انتخاب عاقلانه میتونه هم مردی که به عنوان شوهر میخواستی باشه هم رشته دانشگاهت و...