برادر شوهرم که پسر عموم هم میشه خارج از ایران زندگی میکنن خانمشم ایرانی نیست حالا نمیگم کدوم کشور من با برادر شوهرم خیلی صمیمیم مثل خواهر برادریم و کلی باهم شوخی داریم و همدیگه رو دوست داریم تقریباً بیست روز پیش امد ایران و اینبار برای اولین بار خانمش رو با خودش آورد خونه پدریش چند روزی موندن من یکی از همین روزها به ذهنم زد تاریخ تولدش رو بفهمم و از اونجایی میدونستم ازش بپرسم نمیگه و مسخره بازی در میاره از خانمش خواستم که کارت شناساییش رو بده ببینم تاریخ رو که دیدم چون مال چند ماه دیگست گفتم ازش عکس بگیرم اونجا من به خانومش نگفتم که شوهرش نمیدونه بگذریم گذشت و گذشت به شب قبل برگشتشون رسیدیم پسر عموم یه کیف مدارکی داره که هربار میزارتش پیش خودم مدارک ایرانیش رو نمیبره دو ماه پیش هم پیش خودم بودن اون شب کیف رو دستش دیدم یه لحظه از دهنم در رفت گفتم میدیش من برات نگه دارم؟ اونم داد اونجا خانومش گفت تو اون روز هم اون کارت ملی رو برای چی خواستی برگشتم بهش گفتم ای نامرد لوم دادی پسر عموم گفت کارت ملیم؟ اونجا دیگه مجبور شدم و گفتم که خواستم تاریخ تولدت رو بدونم بماند که سورپرایز جشن تولدش هم افتاد گردن خودم بماند که من خودمم همین رو میخواستم از اول و گفتم که اگه تا مدتی که اینجا هستن تولدش باشه با شوهرم براشون جشن بگیریم خلاصه گذشت دو روز بعد رفتنشون زنگم زد که خواهرم مدارک رو میخواد برای یسری کار کیف مدارک رو بده بهش منم دادم شک کردم اتفاقی افتاده اما به رو خودم نیوردم بعد رابطه خانومش با من خیلی بد شد کلاً ارتباطش از این رو به این رو شد تا اینکه امروز پرسیدم چی شده اینطور شدی یهو برگشته بهم میگه که تو برای چی مدارک شوهرم رو میخوای حتماً برای سحری جادویی چیزی میبری بعدم عکسشو گرفتی اون روز هم کیف شوهرم و از تو کمد برداشتی بردی خودش بهت نداد و کلی حرف دیگه که من کپی کردم و الان هرچی میگم که بابا اصلاً موضوع این نیست و موندم که چطوری خودم رو از تو این هچلی که برام درست کرد در بیارم تازه هم فهمیدم که وقتی که دو روز بعد رفتنشون گفتن مدارک رو بفرستم برا خواهرش هم برا همین بوده الان دارم میمیرم هیچکی نمیفهمه که من نیت بدی نداشتم😭😭
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
راه های بهتری برای فهمیدن تاریخ مثل پرسیدن از زنش یا پرسیدن از برادرش یا پرسیدن از مادرش و ... بود منم راستشو بخوای جاشون بودم اصلا باور نمیکردم هدفت فهمیدن تاریخ تولد بوده
کار دیگه ای نکن
از این کارتم درس بگیر
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی