سلام خانوما من پونزده سالمه و تو روستا زندگی میکنم اینجا از دوازده سالگی ازدواج میکنن الان مدرسه ما از کلاس هفتم تا نهم اکثرا متاهلین بعد ما اوضاع مالیمون اصلا خوب نیست و من الان ی خواستگار دارم بیست و هفت سالشه و تا نهم خونده من خودم اصلا اصلا موافق با ازدواج تو این سن نیستم مخصوصا اینکه فاصله سنی زیاد و تحصیلاتشون کمه اما از طرفی مجبورم قبول کنم چون دیگه از این زندگی خسته شدم در واقع میخوام از خونه یه بابام فرار کنم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
به عنوان یه دختر ۱۷ ساله بهت میگم درس بخون اونقدری بخون که از روستا بری یه دانشگاه تو شهر اون موقع که افراد خیلی مناسب و میبینی با خودت نگو من امکانات ندارم پول ندارم تو درس بخون اونقدر بخون که نمیگم پزشکی مثلا ولی پرستاری دبیری و.. قبول بشی واسه ازدواج ببین الان واقعا ک . خلی محضه ازدواج من حتی لباسایی که دوسال پیش میپوشیدمو قبول ندارم چه برسه به شوهر