همش در حال گیر دادن به کارای خونس سریع داد و بیداد میکنه یا عصبی میشه آخر شب از بیرون که اومدیم چون کلی خرید داشتیم مانتومو در آوردم گذاشتم دسته مبل که وسایلا رو بذارم سر جاش هی داد و بیداد چرا مانتو و شالتو اینجا در آوردی گذاشتی جمع کن یا قبلترش سر پسرم داد میزد که چرا خریدا رو از پلاستیک در میاری سر شبم خونه بابام که بودیم مامانم یه ساله فوت شده همش میگفت ک بابات یه چایی نمیذاره ما بیایم بخوریم یا قبلش میگفت بابات باید بره غذاهای حاضری بخره بذاره فریز ما بیایم بخوریم از صبحشم که از بیرون اومده یه سری بدخلقی هم اونجا کرده بود منم چون خودم نزدیک پریودمه و دلم نازک شده دیگه آخر از کوره در رفتم کلی فحش از دهنم در اومد و بدترش نفرین کردم و الان مث چی بخاطر نفرینم پشیمونم چه غلطی کنم که خدا منو ببخشه و یه وقت نگیره تازگی آخه تصادف کرده بود تازه خوب شده
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
اشکال نداره خودتو عذاب نده عصبی بودی گفتی خدا ک ب دل نمیگیره اونم بهت حرفای زیاد گفته فک کن از سر اون حرفا شایدم بخودش اومد و یکم کمتر گیر داد تو سعی کن وقتی خونه نیس با اهنگ یا فیلم گذاشتن کارای خونه رو بکنی و برای خودت برنامه غذایی و تمیزکاری بنویسی کارات راحتربشه یع تایمیم اومد خونع سعی کن بهش محبت کنی تا اون فشار مالی یا ذهنی که تو سرشه از بین بره و اروم بشع شوهر منم همین بود بهتر شد باهاش در طول روز صحبت کن پیامکای عاشقانه بدع بزار بفهمه وجودش برات مهمه .واینکه بگو پدرم برای فوت مادرم هنوز ناراحت و سنگینه زشته ک اینطور بهش میگی یع چای گذاشتن منو کوچیک یا خسته نمیکنه یا تو غذا درس کن ببر براش ثوابم دارع
دقیقا بابام آخه خودش بعد از مامانم دلش گرفته دست و دلش به هیچی نمیره بعدم ما اکثرا ۸.۹ شب از خونه خودمون میریم پیشش جایی که من براش شامم ببرم شوهرم تازه توقعای بیجام داره هر چی گذشت میکنم آخر از یه جا به بعد منفجر میشم
اشکال نداره خودتو عذاب نده عصبی بودی گفتی خدا ک ب دل نمیگیره اونم بهت حرفای زیاد گفته فک کن از سر او ...
آره متاسفانه تو عصبانیت خیلی وحشتناک میشم منم دست خودم نیس پارسال یه ماه تموم کنار مامانم بیمارستان بودم چیزایی دیدم که نباید میدیدم دیگه تبدیل شدم به یه آدم دل نازک و از طرفی نمیتونم خشممو کنترل کنم انفجاری ناراحتیم بروز میدم... آره من بهش توجه نمیکنم هر موقع بتونم با خودم شام میبرم
وسواسم داره فک کن دو هفته پیش ساعت چهار و نیم صبح نمیدونم چجوری گردوخاک میزتلویزیون رو دید بهم گوشزد میکرد اینو پاک کن منم چیزی دستم بود محکم کوبیدم زمین از ناراحتی خیلی این اخلاقاش رو مخم میره حالا شما که منو نمیشناسی میگی شاید شلخته ام ولی خدا شاهده خونم همیشه مرتب 🥲