چون به نظرم حیف شد دوباره اینجا داستان رو بگم وراه حل هاتون رو بشنوم ،لطفا در نظر داشته باشین من این آدم رو دوست دارم وگرنه بیکار نیستم:)
خب ایشون رفیق نامزد دوستم بود ، و وقتی دوستم و نامزدش میرفتن تفریح ، ما برای اینکه سکوت رو بشکنیم حرف میزدیم و ایشون از من خوشش اومد و پیگیر من شد و اینا ولی من از یه نفر دیگه خوشم میومد و اصلا ایشون برام مهم نبودش .
خلاصه از هم جداشدیم تا چند ماه بعد دوباره شروع کردیم رابطمون رو شروع کردن (مجازی) و من تو این مدت به شدت وابسته شدم و خوشم اومد ازش ، ولی اون من توجه نمیکرد ، مثلا همش من زنگ میزدم و اینا
خلاصه اذیت میشدم دیگه ، کات کردم اونم فقط گفت خدافظ:)
تا چند ماه بعد من اصلا بهش فکر نمیکردم چون از یه رابطه سمی اومده بودم بیرون بهرحال ولی یدفعه همه احساسات بهم هجوم آورد و رفتم بهش پیام دادم و اینا
و میخواستم دوباره دلش رو بدست بیارم
میدونستم هر وقت برگردم قبولم میکنه(نمیدونم چرا) ولی خب این دفعه با سختی و قول اینکه دیگه ایندفعه تا تهش هستم و دنبال مسخره بازی نیستم و .. قبول کرد یه فرصت دیگه بهم بده�🙄 یجور رفتار کرد انگار وظیفه مه
ولی بهش گفتم من دنبال رابطه واقعیم ، نمیخوام بده بستون باشه رابطمون
هیچی الان دوباره برگشتیم ظاهرا ، اخلاقش نصبت به قدیم خیلی بهتر شده ، ولی بازم من همش شروع کننده ام
من دلم میخواد اونم یذره تلاش کنه ، خوب جوابم رو میده ولی بیشتر اوقات من اول زنگ میزنم
یک هفته یک هفته بد من اصلا نمیدونم چی میخواد